ای شما !
 ای تمام عاشقان ِ هر کجا !
 از شما سوال می کنم : 
 
نام یک نفر غریبه را 
 در شمار نامهایتان اضافه می کنید ؟
 یک نفر که تا کنون 
 ردپای خویش را 
 لحن مبهم صدای خویش را 
 شاعر سروده های خویش را نمی شناخت 
 
گرچه بارها و بارها 
 نام این هزار نام را 
 از زبان این و آن شنیده بود 
 
یک نفر که تا همین دو روز پیش
 منکر نیاز گنگ سنگ بود 
 
گریه ی گیاه را نمی سرود 
 آه را نمی سرود 
 شعر شانه های بی پناه را 
 حرمت نگاه بی گناه را 
 و سکوت یک سلام 
 در میان راه را نمی سرود 
 
ای شما !
 ای تمام نامهای هر کجا !
 زیر سایبان دستهای خویش
 جای کوچکی به این غریب بی پناه می دهید ؟
 این دل نجیب را 
 این لجوج دیر باور عجیب را... 
 در میان خویش
 راه می دهید ؟