باور کنید،صبح زلالی نمانده است/با تیرگی توان جدالی نمانده است
غیر از شکستن پروبال پرنده ها /در ذهن باد،هیچ خیالی نمانده است
برقله های برفی دنیا،شبیه قبل/خورشید را شکوه وجلالی نمانده است
احساس میکنم دلم از جنس ابرهاست/اما برای گریه مجالی نمانده است
دست از گل و ترانه و لبخند شسته ام/حال مرا مپرس که حالی نمانده است