mani24
پسندها
36,493

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • صدام غم داره چشام نم داره

    بازم این خونه تورو کم داره

    دوباره جای تو اینجا سبزه

    دوباره شونم داره می لرزه

    دوباره تلخم تو اینجا نیستی

    می دونم بی من تو تنها نیستی

    دیگه دستامون رفیق هم نیست

    دیگه لبخندت با هام هم دم نیست

    اگه برگردی شبا می میرن

    نگات غم هامو ازم می گیرن

    اگه برگردی ترانه میشم

    پر آوازم تو باشی پیشم

    کنارم نیستی چه دورم از تو

    ندارم برق توی چشماتو

    سراپا رگبار سراپا دردم

    تو هر خوابی پیت می گردم
    از وقتی رفتی شبو روز دارم می بارم
    دیگه نیستی تورو من دیگه ندارم
    حاظرم تموم عمرمو بدم
    تا گلکم یه بار دیگه باشی کنارم
    زجه زنون تو کوچه ها دنبال تو می گردم
    الهی قربونت برم خالیه دست سردم
    دلم میخواد داد بزنم که برگردی کنارم
    من از روزهای با تو کلی خاطره دارم
    بگو که شوخی بود گلم داری میای کنارم
    طاقت دوریه تورو من به خدا ندارم
    از وقتی رفتی شبو روز هر ثانیش یه ساله
    کجا رفتی ای ستاره که شبم خبر نداره
    این همه پرسوجو کردم انگاری اثر نداره
    یکی میگه یه غریبه تورو برده شهر غربت
    یکی میگه اگه دیدیش به منم بگو بی زحمت
    یه نشونی یه علامت واسه پیدا کردنت نیست
    همه دنیا رو میگردم اما از تو یک اثر نیست
    با تو ام یوسف مصری تو کجایی نگرانم
    من نه در گیر جنونم نه تو فکر انتقامم
    هر جا هستی اگه خوبی همین کافیه واسه من
    پس اگه خواست تو اینه چه دلیلی داره گشتن
    شدی کابوس تو شبهام بی تو من تنهای تنهام
    بس که دنبال تو گشتم حالا من رسوای دنیام
    قاعده تلخ بازی باختن منو رقم زد
    رقیبام با خنده میگن دیدی به تو هم رکب زد
    تو کجایی نگرانم شدی کابوس تو شبهام
    همه دنیا رو میگردم پس اگه خواست تو اینه ...
    فکر نمی کردم ازم جداشی - خیال می کردم عاشقم هستی - باور ندارم دل منو تو حتی یه لحظه از هم جدا شه - باور ندارم که اون چشای پر از ستاره پیشم نباشه- اما یک دفعه منو شکستی- تویه این دنیا دلم فقط به خنده هات خوشه- میدونم عشق تو یک روز منو آسون می کشه- نکنه یه روز بری منو تنها بزاری- نکنه یه روز چشات با من نامهربون بشه
    ببین تمام من شدی ,

    اوج صدای من شدی

    وقتی‌ خدای من شدی

    ببین به یک نگاه تو ,

    تمام من خراب شد

    چه کردی با سراب من ,

    که قطره قطره آب شد
    سراغاز عشقم...

    اولین نگاه من به تو بود

    در امدنم رفتنی بود

    لیکن اسیر و ماندگارم کرد

    ان نگاه زیبای تو..

    در پس غرورم...

    در پس سکوتم..

    فریادها داشتم

    فریادی از عشق...

    فریادی از دوست داشتن

    فریادی از خواستن و رسیدن

    پس ارزویم با تو شکل گرفت

    صدای تو...

    در گوشم اهنگی دل انگیز بود

    و صدای پای تو

    سراغاز هر تپش قلبم بود.

    و نگاه تو...

    مرا تا اوج یک رویای شیرین می برد

    با تو بودن را می خواستم

    پس باید مثل شیشه

    سکوت و غرورم را می شکستم

    و به تو می گفتم که

    دوستت دارم
    همیشه از نگاه تو با تو عبور می کنم

    از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم

    دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم

    با نفس ساده تو غرق ترانه می شوم

    با تو ستاره می شوم
    از سایه های ملتهب همیشه می گریختم

    با رفتن تو هر نفس بغض دوباره می شوم

    ناجی شام شوکران ...

    به حرمت حضور تو چون تو یگانه می شوم

    خانه به خانه دیدمت همچون فسانه دیدمت

    با تو ستاره می شوم
    با اینکه تازه دیدمت انگار یه عمره با منیانگار داری با اون نگات اسممو فریاد میزنی
    چشمات باهام غریبه نیست یه تیکه از خود منه
    دلم داره با نفسام برای تو پر میزنه
    تویی که با اومدنت دلم پر از جوونه شد
    خونه ویرونه من بازم دوباره خونه شد
    تویی که بودنت برام دلیل زنده بودنه
    تموم آرزوم فقط بدون تو نبودنه
    دارم میرم ولی دلم میخواد باشم کنار تو
    میترسم از این که یه عمر باشم در انتظار تو
    بدون تو نمی تونم یه لحظه آروم بگیرم
    اشکام سرازیر میشه و از غمو غصه میمیرم
    آخه مگه به جز تو کی مونده تو این دنیا برام
    دیگه کسیو ندارم من موندمو خاطره هام
    اما میدونم که باید دوریتو به جون بخرم
    از پیش تو باید یه یادگاری ببرم
    امشب،
    در اندیشه باران خورده ام،
    چه کسی قطره ها را می چیند و،
    طراوتشان را، به لبان خشک بهانه هایم می بخشد؟
    چه کسی؟
    برترکهای خسته کوزه خیالم، مرهم آبی می کشد
    شاید حادثه ای
    کنده خیال او را، به ساحل تن من، رسانده است
    نمی دانم
    اما
    دیگر فاصله ائی نمانده،
    من در ژرفای احساس تو شنا میکنم،
    تا فردا
    که در گنجه خیال تو پنهان شوم
    چه زیباست، این پنهان شدن و دیگر پیدا نشدن
    همچو، بادبادک دست کودکی،
    که در اوج بی صدائی میرقصد
    یا قایق کاغذی که، در تشت آسمان بی آب می رود
    میترسم تا آخر توی خیالت از حس تنهایی بمیرم
    هر قت که بارون میزنه بازم تا بی نهایت تو میرم
    چه احساسی به خرج بدم که بگم بی تو هیچم
    که چرا از کوچه راه به شب بارون می پیچم
    تو پنهونی توی قلبم که تماشات همه رازه
    غیر دوریت چیزی منو یاده گریه نمیندازه
    میدونم حالمو دیدی که سرو پا مست دردم
    اگه دستمو نگیری به کی دیگه دل ببندم
    هنوزم دلشوره داره بی تو هر خاطره دنیام
    تورو به قلبم سپردم تا نره از دست نفسهام
    اینجا که تنها تر منم بند بند تنم با تو
    مقصد خاموشه چشام یه دریا بارون تا توه
    خیال تو کمه برام شدی یه پاره از تنم
    راهی تا بودنت بزار دلو به دریا بزنم
    دور از تو بی تو سر کنم تا کی غم دقایقو
    کی جز تو پنهون می کنه از بغض من ای هق هقو
    دیداره ما با گریه رفت جاده به دنبال چشات
    این انتظار عذابم برگرد دلم تنگ برات
    دنیای این روزای من هم قد تنپوشم شده
    اینقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده
    دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده
    تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده
    هر شب تو رویای خودم به تو فکر میکنم
    آینده این خونه را با شمع روشن میکنم
    در حسرت فردای تو تقویمو پر می کنم
    هر روز این تنهایی رافردا تصور میکنم
    هم سنگ این روزای من تنها شبم تاریک نیست
    اینجا بجز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست
    آسمان شب خانه ی جدید من است
    که تو به من هدیه دادی اش
    کنج آسمان را که نگاه کنی
    ستاره ای می بینی کم سو
    که چشمک زنان محو تماشای توست
    این همان ستاره ایست که تو به نام من زده ای
    و خانه ای که امن است و دور از دسترس هر بیگانه
    و دور از هیاهوی شهر شلوغ
    ازین بالا چهره ی تو دیدنی تر است
    و بوسه ای که از آن دور برایت می فرستم
    دقیق تر به هدف بر می خورد
    صدای درد دل هایت را بهتر می شنوم
    بهتر از آنها که در زمان تو و محل زیستن تو زیسته اند
    تمام سیاهی شب حیاط خانه ی من است
    و من این هدیه ی بزرگ را
    که تو به من ارزانی داشته ای
    اگه فاصله افتاده اگه من با خودم سردم
    تو کاری با دلم کردی که فکرشم نمی کردم
    چه آسون دل بریدی از دلی که پای تو گیره
    که از این بدترم باشی واسه تو نفسش میره
    نمی ترسم اگه گاهی دعامون بی اثر میشه
    همیشه لحظه آخر خدا نزدیک تر میشه
    تورو دست خودش دادم که از حالم خبر داره
    که حتی از تو چشماشو یه لحظه بر نمیداره
    تو امید منی اما داری از دست من میری
    با دستای خودت داری همه هستیمو میگیری
    دعا کردم تورو بازم با چشمی که نخوابیده
    مگه میزاره دلتنگی مگه گریه امون میده
    مریضم کرده تنهایی ببین حالم پریشونه
    من اونقدر اشک میریزم که برگردی به این خونه
    حسابش رفته از دستم شبایی رو که بیدارم
    شاید از گریه خوابم برد درا رو باز میزارم
    وقتی در ایوان دلتنگی هایت می نشینی وقتی که پشت یک پنجره بارانی بی هوا شاعر می شوی... وقتی دیگر کسی برای شنیدن جمله هایت به اندازه لحظه ای فرصت نمی گذارد... کسی هست که می شود به او پناه برد. کسی که شب دلتنگی را با او می توان قسمت کرد.

    نگاهت را از سنگفرشهای خیس و سرد کوچه های باران زده جدا کن.

    تا چه وقت می خواهی یاسهایت را به ساقه گلهای گلدان های اتاقت پیوند بزنی؟

    تا چه وقت می خواهی در کوره راههایی که برای خودت ساخته ای قدم برداری؟

    می توان از تاریکی ها گذشت می توان خود را در کوچه های سبز دوباره یافت.

    یک نفر هست یک نفر که تا خواب دوباره چشمهایت با توست.

    شب دلتنگی هایت را با او قسمت کن........تنها با او!!!
    آری بنویس از دوست داشتن

    با چشمانی فرتوت

    که سالهاست

    نشانی اش را گم کرده

    و سراغ او را

    از ماه و ستاره ها می گیرد


    آری بنویس از دوست داشتن

    از چشمانی که

    هردم چشم انتظار اوست

    از قلبی که

    هر دم یاد اوست

    آری بنویس از دوست داشتن

    و تمامی احساس های نابت

    از دلتنگی هایی که

    خسته اند

    از فاصله هایی که

    خط فاصله هایشان را هر روز بیشتر احساس می کنی

    از عشقی که

    سهمش فاصله و دلتنگی ست

    از دلهره هایی که

    لحظه هایت را پر از تشویش کرده

    چیزی جز

    سرخی یک عشق

    نارنجی یک دلتنگی

    زردی یک فاصله

    سبزی یک خاطره

    و سیاهی یک چشم تا ابد در انتظار

    در روزها و شب های

    بدون حضوراو

    نخواهد بود

    آری بنویس از دوست داشتن

    و بدان انعکاس این احساس

    تا ابد

    در قلب عاشقت شنیده خواهد شد
    برگرد
    این نگهبان سکوت

    شمع جمعیت تنهایی

    راهب معبد خاموشی ها

    حاجب درگه نومیدی ها

    سالک راه فراموشی ها

    چشم به راه پیامی پیکی

    گرمی بازوی مهری نیست

    خفته در سردی آغوش پرآرامش یاس

    که نه بیدار شود از نفس گرم امید

    سرنهاده به بالین شبی

    که فریبش ندهد عشوه ی خونین سحر

    ای پرستو برگرد!

    ای پرستو که پیام آور فروردینی

    بگریز از من از من بگریز!

    باغ پژمرده پامال زمستانها

    چشم به راه بهاری نیست

    گرد آشوبگر خلوت این صحرا

    گردبادی است سیه گرد سواری نیست...
    مثل رودها

    که تقدیرشان دریاست

    من به دنبالت

    هزار تکّه می شوم

    هزار کوچه

    هزار خانه می شوم

    پای بغض پنجره ها

    هزار نی لبک

    هزار عاشقانه می شوم

    ذهن شمعدانی ها

    از عطر تو لبریز است

    من به دنبالت

    هزار برگ

    هزار جوانه می شوم

    تن ِ شب

    پر از باغ های رؤیائی ست

    من به دنبالت

    هزار گل

    هزار پروانه می شوم

    مثل تقدیر ِ بی برو برگرد

    می دانم عاقبت

    من به دنبالت

    هزار دیوانه می شوم
    دیدی دلم شکست

    دیدی دلم شکست!

    دیدی چینی اصل قلب خویش

    سپردم به دستهای خواهشت

    دیدی بی حواس!

    پایت به سنگ خورد،افتاد بر زمین...شکست

    دیدی چه بی صدا دلم شکست!

    دیدی حدیث عشق و جنونت فسانه بود

    دیدی عاشقانه هایت فقط یک ترانه بود

    دیدی عشق پاک من برایت بهانه بود

    و کلام نگاهم برایت چه بیگانه بود

    دیدی کوهکن!

    دیدی به جای کوه غم ،تیشه ات قلب من نشانه گرفت

    دیدی قایق عشقم ز دریای محبت کناره گرفت

    کبوتر دلم هوای آشیانه گرفت

    آسمان غم ابر ناله گرفت

    دیدی ...عشقت حباب بود و در هوا شکست

    دیدی دلم شکست
    دلیل بارش باران

    نهایت عشق اوج باور و سر حد احساسی آسمانی است ..

    وقتی نسیم عشق دستهای سپید ابر های عاشق را به دست هم می سپارد

    به یمن این پیوند پاک وجودشان اشک شوق می ریزد

    امروز به همراه نسیمی که می آمد بوی پاییز را از دور دستها احساس کردم...

    پاییز را به خاطر بادهایش و به خاطر برگهایش دوست دارم .

    پاییز رنگ گذشته ها و خاطرات دور را می دهد.

    پاییز را به خاطر رنگهایش دوست دارم....بوی پاییز می آید...

    باز باران بارید ،

    خیس شد خاطره ها ،

    مرحبا بر دل ابری هوا ،

    هر کجا هستی باش ،

    آسمانت آبی ،

    و تمام دلت از غصه دنیا خالی
    جاده ها پر است از یک نگاه

    و من در امتداد لحظه ها

    بدنبال حضورت هستم

    افق خاکستریست

    دم دم های غروب است

    جاده پر است از سکوت

    بوی رودخانه و صدای گنجشکان

    و من منتظر پشت پنجره

    مثل هر غروب

    پرم از نیامدن هایت
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا