mani24
پسندها
36,449

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دلیل بارش باران
    نهایت عشق اوج باور و سر حد احساسی آسمانی است ..
    وقتی نسیم عشق دستهای سپید ابر های عاشق را به دست هم می سپارد
    به یمن این پیوند پاک وجودشان اشک شوق می ریزد
    امروز به همراه نسیمی که می آمد بوی پاییز را از دور دستها احساس کردم...

    پاییز را به خاطر بادهایش و به خاطر برگهایش دوست دارم .

    پاییز رنگ گذشته ها و خاطرات دور را می دهد.

    پاییز را به خاطر رنگهایش دوست دارم....بوی پاییز می آید...
    باز باران بارید ،
    خیس شد خاطره ها ،
    مرحبا بر دل ابری هوا ،
    هر کجا هستی باش ،
    آسمانت آبی ،
    و تمام دلت از غصه دنیا خالی
    ای تنها دلیل رد کردن هر دلیل و ای تنها بهانۀ آوردن هر بهانه

    امروز بدجوری دلم هواتو کرده بود

    هوای آن نگاه عاشقانه ات یا آن زمزمه های معصومانه ات

    هیچ بهانه ای نبود برای نوشتن جز دلتنگی ،

    بیاد دیروز عاشقیمان می نویسم دیروزی که مرا بیش از غرورت دوست میداشتی

    اما امروز که راه دشوارتر شده غرورت را بر من ترجیح میدهی

    نازنینم من مدتهاست که بی دلیل دوستت دارم اما نه مثل لیلی نه مثل شیرین

    بلکه مثل خودم به جرأت می گویم "خیلی بیشتر از دوست داشتن تو دوستت میدارم "

    نازنینم مدتهاست که رفته ای ولی هنوز هم باور نکرده ام که دیگر عشقه من نیستی

    هنوز هم باور نکرده ام دوری ضریح نگاهت را ...

    چرا حس می کنم هستی کنارم
    چرا این رفتنو باور ندارم
    چرا گم میکنم روز و شبامو
    چرا حس میکنم داری هوامو
    چرا هستی میون خواب و رویام
    چرا پر می شی تو هرم نفسهام
    دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم
    می خوای بری تو رو به این ترانه می سپارم
    ولی نرو،
    بمون
    آخه ترانه هام همش بهونتو می گیرن
    اگه بری همه کهنه می شن بی تو می میرن
    اگه بری چشامو پشت جاده جا می زارم
    اگه بری خود بارون می شم برات می بارم
    دارم نفس نفس نبودنت رو کم میارم
    می خوای بری تو رو به این ترانه می سپارم
    ولی نرو،
    نرو بمون
    نرو خیال نکن بدون تو دووم میارم
    شاید فراموشت شدم ، شاید دلت تنگه برام
    شاید بیداری مثل من ، به فکر اون خاطره ها
    شاید تو هم شب که می شه ، می ری به سمت جاده ها
    بگو تو هم خسته شدی مثل من از فاصله ها

    با هر قدم برداشتنت ، فاصله بینمون نشست
    لحظه ای که بستی در رو ، شنیدی ، قلبم شکست
    یادت بیاد که من کی ام ، همون که می میره برات
    همونی که دل نداره برگی بیفته سر رات


    نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام
    تو مثل خالکوبی شدی تو تک تک خاطره هام
    غوغا نکن که دلم با شور دردناک نفس های گرم تو
    بی تاب می شود .
    آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،
    وقتی تو می رسی
    احساس می کنم
    سکوت می شکند
    ثانیه ها گرم می شوند
    فاصله ، از لای انتظار پنجره فرار می کند
    آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو
    جایی برای کلام نیست
    خاطره ، خود با تمام آنچه هست
    میان چشم های عاشق ما
    حرف می زند و آرام برگ می خورد وقتی تو می رسی
    زندگی ، با تو می رسد - لبخند ، با تو می رسد
    احساس می کنم - جایی ، میان پلک های مدام اضطراب

    برای ما ساخته اند
    وقتی تو می رسی
    عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم
    شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم
    وقتی تو می رسی - من، به تمام آنچه دوست دارمَش
    می رسم...!
    تو بارون که رفتی ، شبم زیر و رو شد
    یه بغض شکسته رفیق گلوم شد
    تو بارون که رفتی ، دل باغچه پژمرد
    تمام وجودم توی آینه خط خورد
    هنوز وقتی بارون تو کوچه می باره
    دلم غصه داره
    دلم بی قراره
    نه شب عاشقانه است
    نه رویا قشنگه
    دلم بی تو خونه
    دلم بی تو تنگه
    یه شب زیر بارون ، که چشمم به راهه
    می بینم که کوچه پر نور ماهه
    تو ماه منی که تو بارون رسیدی
    امید منی تو شب نا امیدی . . .
    گفتی که به احترام دل باران باش
    باران شدم و به روی گل باریدم
    گفتی که ببوس روی نیلوفر را
    از عشق تو گونه های او بوسیدم
    گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن
    من هم چو گل ستاره ها تابیدم
    گفتی که برای باغ دل پیچک باش
    بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
    گفتی که برای لحظه ای دریا شو
    دریا شدم و تو را به ساحل دیدم
    گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
    مجنون شدم و ز دوریت نالیدم
    گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
    گل دادم و با ترنّمت روییدم
    گفتی که بیا و از وفایت بگذر
    از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم
    گفتم که بهانه ات برایم کافیست
    معنای لطیف عشق را فهمیدم
    دلم تنگ است
    دلم برای کسی تنگ است

    که چشمهای قشنگش را

    به عمق آبی دریا می دوخت

    و شعر های قشنگی چون پرواز پرنده ها می خواند

    دلم برای کسی تنگ است

    کسی که خالی وجودم را از خود پر می کرد

    و پری دلم را با وجود خود خالی

    دلم برای کسی تنگ است

    کسی که بی من ماند

    کسی که با من نیست

    دلم برای کسی تنگ است

    که بیاید

    و به هر رفتنی پایان دهد

    کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود
    سلام ببخشید دیر جوابتون و دادم آخه کم میام باشگاه

    ممنون از اظهار لطفتون:gol:
    خدایا خدایا خدایا خدایا ! اولین آرزوم اینه که عزیز ترینم رو به سلامت نگه دار و تمام لحظات زندگیش رو براش شاد نگه دار چه با من چه بی من[IMG]
    دفتری بود که گاهی من و تو
    می نوشتیم در آن
    از غم و شادی و رویاهامان
    از گلایه هایی که ز دنیا داشتیم
    من نوشتم از تو:
    که اگر با تو قرارم باشد
    تا ابد خواب به چشم من بی خواب نخواهد آمد
    که اگر دل به دلم بسپاری
    و اگر همسفر من گردی
    من تو را خواهم برد تا فراسوی خیال
    تا بدانجا که تو باشی و من و عشق و خدا!!!
    تو نوشتی از من:
    من که تنها بودم با تو شاعر گشتم
    با تو گریه کردم
    با تو خندیدم و رفتم تا عشق




    . . . . . .




    من نوشتم هر بار
    با تو خوشبخترین انسانم…
    در قلبم غوغایی است غوغای عشق تو
    می خواهم كه مرا به حال خود وا مگذاری و مرا همیشه با خود همراه سازی
    بگذار تا از احساسات شیرینت لبریز شوم
    بگذار تا به وسعت قلب پرمهرت دست یابم
    زلالی عشقت را از من مگیر، انشای چشمت را برایم بخوان
    تا با شنیدن آن سرشار از شادی شوم
    دریچه ی نگاهت را به روی من مبند مگذار تا نگاههای محبت آمیزت انتها یابد
    بگذار تا با دلی سیر به تماشایت نشینم و از عمق نگاهت سیراب شوم
    ای رویای دیرینه ی من بگذار روییدن نرگس را در نگاهت ببینم
    بگذار باران عشقت بر من ببارد تا من در زیر این باران زیبا خود را سیراب نمایم
    بگذار تا برگهای خسته ی پاییزان به رقص عاشقی در بیایند
    تو را قسم به مقدسات عالم که بگذار کویر دلت به دریا راهی یابد
    بگذار برایت همچون زلیخای یوسف باشم
    بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم
    بگذارتا صدف دریای دل من باشی
    كه مروارید درونش برایم درخشش عشق زیبای تو را داشته باشد
    می خواهم در كنار تو به اوج ابرها برسم
    ای ستارگان آسمان همه بدانید و راز مرا همیشه با خود همراه سازید که من او را چگونه دوست دارم
    دلــــــــــــــــتنگم



    آنقدر دلتنگ و سردر گمم که هر سوی دیوار اتاق دلم به من طعنه می زند


    آه

    کاش قلمم خشک نمیشد و رنگی در وجودم باقی می ماند

    تا تمام ناگفته هایم را نقاشی می کردم

    می خواهم فریاد سرکشم را روی دیوار دلت نقاشی کنم

    می خواهم نگاهم را

    قلبم را

    احساسم را

    سکوتم را

    حرف های نگفته ام را

    باور هایم را

    صداقتم را

    و از همه مهمتر دوستت دارم را

    روی دیوار دلت نقاشی کنم

    فقط به من اجازه بده تا خوش نقش ترین دیوار قلبی را برایت نقاشی کنم
    باور نکن تنهایی ات را
    من در تو پنهانم تو در من
    از من به من نزدیکتر تو
    ازتو به تو نزدیکتر من
    باور نکن تنهایی ات را.........
    تا یک دل و یک درد داریم
    تا در عبور از کوچه عشق
    بر دوش هم سر می گذاریم
    دل تاب تنهایی ندارد
    باور نکن تنهایی ات را
    هر جای این دنیا که باشی
    من با توام تنهای تنها
    من با توام هر جا که هستی
    حتی اگر باهم نباشیم
    حتی اگر یک لحظه، یک روز
    باهم در این عالم نباشیم
    دلتنگی هایم را چگونه گویم وقتی قلم نیز نمی نویسد.....!


    تا جایی که خورشید به راهش ادامه دهد من هم ادامه خواهم داد و تو را فراموش نخواهم کرد

    تا وقتی که دریا ساحل را فراموش نکرده

    کاش میدانستی در دل شیشه ای من چه میگذرد؟؟؟

    کاش میدانستی غروب های زندگی ام دیگر طلوعی ندارد...

    کاش نسیم غروب درد دل مرا به تو بگوید

    دلتنگت هستم

    این خط غریب

    این چشمان خسته

    این دست های منتظر

    عجیب بیقراری می کنند

    دردها و اشک هایم را از تو پنهان می کنم

    خنده هایم را به تو هدیه می دهم و شادی هایم را با تو قسمت می کنم

    عجیب دلتنگت هستم و میدانم اگر لبخند بر لب های تو بدرخشد

    قدم هایم پرواز می آموزند و دلتنگ تر میشوم از این انتظار فرسوده کننده

    که گریزی ندارد.......

    خیلی دلتنگم عشقم

    درکم کن

    دوستت دارم عاشقونه
    تقدیم به تو می کنم تمام احساسات درونم را

    که مشتاقانه تو را طلب می کنند

    تقدیم به تو که یادت در فکر من ، عشقت در قلب من ،

    و نگاهت همیشه در ذهن من ماندگارست

    و عطر مهربانیت همیشه در وجودم جاریست .

    به تو تقدیم می کنم لحظه لحظه های دلتنگیم را

    که به وسعت تمام روزهایی ست که به تو به سر می شود

    و به تو تقدیم می کنم عشق را که در تپش های قلبم

    و در اشتیاق چشمان همیشه منتظرم یافتم

    این هدیه ی ناقابلی از من به توست

    گوش ای از قلب پناهش ده و با خورشید مهربانیت نگهبانش باش

    همیشه در خاطرم جاودانه ای عشقم
    براي تــو مي نويسم ..

    از عـُـمـق احـساسم

    مي نويسم تا شـايد بداني

    که تپش قلـبم در سينه به خاطــر توست

    براي تــو مي نويسم کـه بداني

    تــو بودي آن يگانه عشــقي که در لا به لاي خــرابه هاي قلـبـم لانه گزيد

    و از آنهــا گلســتاني جاودانــه ساخت

    براي تــو مي نويسم تا بداني

    دوري ات براي مــن مثل دوري ماهــي از آب است

    و دوري کبوتر از آســمان

    براي تو مي نويسم اينک از عـُـمــق وجــودم . . .

    با فــريادي خامــوش که در لا به لاي هــيـاهــوي عـشـقت گــُم شده است

    براي تــو مي نويسم اينک تا بداني دوســتـَت دارم !
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا