nj_electronic88
پسندها
214

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • دلم میخواست زمان را به عقب باز گردانم؛نه برای اینکه انهایی که رفتند را باز گردانم؛ برای اینکه نگذارم بیایند
    فعلا که از صب داره تمام شهرو آب میبره!!
    یه سره داره بارون میاد!
    بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار کسی باشی وبدانی که هرگز به او نخواهی رسید.
    یک باره رفت آن همه سرمستی
    یک باره مرد آن همه شادابی
    می سوزم ـ ای کجایی کز بوسه
    بر کام تشنه بزنی آبی ؟
    ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

    چون مزرعه ی تشنه به باران برسیم

    یا من برسم به یار و یا یار به من

    یا هردو بمیریم و به پایان برسیم
    به تو عادت کرده بودم
    اي به من نزديک تر از من
    اي حضورم از تو تازه
    اي نگاهم از تو روشن
    به تو عادت کرده بودم
    مثل گلبرگي به شبنم
    مثل عاشقي به غربت
    مثل مجروحي به مرهم
    لحظه در لحظه عذابه
    لحظه هاي من بي تو
    تجربه کردن مرگه
    زندگي کردن بي تو
    من که در گريزم از من
    به تو عادت کرده بودم
    از سکوت و گريه شب
    به تو حجرت کرده بودم
    با گل و سنگ و ستاره
    از تو صحبت کرده بودم
    خلوت خاطره هامو
    با تو قسمت کرده بودم
    خونه لبريز سکوته
    خونه از خاطره خالي
    من پر از ميل زوالم
    عشق من تو در چه حالي
    میگن ادما کسی و پیدا می کنن که شبیه خودشون باشه. دروغه. من مثل اون بی معرفت نبودم..
    یه وقتی هست که آدم به یه جایی می‌رسه که چون حوصله دعوا و جدل رو نداره به همه چی می‌گه باشه و بعله.
    یه وقتی هست که آدم از ترس زخم زبون و کنایه‌های بعدی به همه چی می‌گه باشه و بعله.
    یه وقتی هست که آدم باید بفهمه که می‌ترسه.
    یه وقتایی آدم باید بتونه بذاره و بره.
    اما همون وقتام هست که یه چیزی هست که نمی‌ذاره آدم بره
    و همون وقتاست که آدم می‌فهمه هنوز دلش گیره و درگیر.
    اینجا بدون تو یعنی هم زیستی با یک بغض عمیق
    و دست هایی که دوست دارد روی دیوار و میز بکوبد
    درد دارد درد...
    تازگی ها فکر میکنم بزرگترین خدمت به یک انسان آن است که متولدش نکنی...!!!
    ترا من زهر شيرين خوانم اي عشق/
    که نامي خوش تر از اينت ندانم/
    وگر ،هر لحظه ، رنگي تازه گيري/
    به غير از زهر شيرينت نخوانم/
    تو زهري، زهر گرم سينه سوزي/
    تو شيريني، که شور هستي از توست/
    شراب جام خورشيدي ، که جان را/
    نشاط از تو ،غم از تو ، مستي از توست/
    به آساني ، مرا از من ربودي/
    درون کوره ي غم آزمودي/
    دلت آخربه سرگردانيم سوخت/
    نگاهم را به زيبائي گشودي/
    بسي گفتند: دل از عشق بر گير/
    که: نيرنگ است و افسون است و جادوست/
    ولي ما دل به او بستيم و ديديم/
    که اين زهر است،اما!... نوش داروست/
    چه غم دارم که اين زهر تب آلود/
    تنم را در جدائي مي گدازد/
    از آن شادم که در هنگامه ي درد/
    غمي شيرين دلم را مي نوازد/
    اگر مرگم به نا مردي نگيرد/
    مرا مهر تو در دل جاوداني است/
    و گر عمرم به ناکامي سر آيد/
    ترا دارم که : مرگم زندگاني است
    وقتی که می گویی دوستت دارم خوب به این جمله فکر کن
    شاید نوری را روشن کنی که با خاموش کردن آن ، به خاموش شدن او ختم شود
    یادم باشد حرفی نزنم كه به كسی بربخورد نگاهی نكنم كه دل كسی بلرزد
    خطی ننویسم كه آزار دهد كسی را
    دست از پا خطا کنی" تعــــــویـــض" می شوی
    مراقب خودت باش...
    همین حوالـی,
    کسی "شبـیــه" توسـت
    چقدر زیادند مردمانی که نه جرأت دوست داشتن دارند ، نه اراده‌ی دوست نداشتن ، نه لیاقت دوست داشته شدن و نه متانت دوست داشته نشدن، با این حال مدام شعر عاشقانه می‌خوانند
    وانهادنِ جوانی. این من نیستم که آدم‌ها و چیزها را وامی‌نهم (نمی‌توانم)، بلکه این چیزها و آدم‌ها هستند که مرا وامی‌نهند. جوانی‌ام از من می‌گریزد: بیماربودن همین است.
    اینقدر عصبانیت؟ چرا؟

    تمام نوشته هات بوی کینه و نفرت میداد...
    خیلی حرفها واسه گفتن داری ، کسی هست گوش بده؟
    متأسفانه تو سنّی ام که حوصلۀ مهمونیای خونوادگی ، حوصلۀ لاس زدن ،
    حوصلۀ قربون صدقه رفتن‌های الکی ، حوصلۀ چتیدن ،
    حوصلۀ لایک ردّ و بدل کردن ، حوصلۀ تولد تبریک گفتن‌های مزخرف ِ فیسبوکی
    و حوصلۀ خیلی از کارایی که باید بکنم رو ندارم .
    من بد تربیت نشدم ولی خیلی خوب تربیتم رو از دست دادم
    و بابت ِ کارهایی که نکردم ، از کسی عذرخواهی نمی‌کنم
    چون کسی بابت ِ اینکه من رو تو این سن قرار داد ازم عذرخواهی نکرد !!
    ازآدم‌ها بگذر!
    دلت را گنده‌تر کن…
    ناراحت این نباش که چرا جاده‌ی رفاقت با تو همیشه یک‌طرفه است…
    مهم نیست اگر همیشه یک‌طرفه‌ای
    شاد باش که چیزی کم نگذاشته‌ای
    و بدهکار خودت، رفاقتت و خدایت نیستی
    می‌گوید:
    " با هر کس
    با سلاح خودش مبازره کن."

    گمان نمی‌کنم تو
    تاب کم محلی داشته باشی
    دل‌تنگم.
    هزار ساعت تلفن و چت، حفره‌ی نبودنت را خالی‌تر می‌کند. همین.


    هی فلانی!زندگی شاید همین باشد؟
    یک فریب ساده و کوچک.
    آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
    جز برای او و جز با او نمیخواهی.
    من گمانم زندگی باید همین باشد.
    همیــــن . . .
    آره بابا
    کمتر از این هم بود
    دهنش...........
    چندماه گذشته از آخرین نوشته‌های من. در این چندماه خواب می‌دیدم که آدمِ دیگری شده‌ام که دارم به‌جای آدمِ دیگری زندگی می‌‌کنم. حس می‌کردم آدمِ خوش‌بختی هستم؛ هرچند خوش‌بختی همیشه لحظه‌ای دوام می‌آورد و بعد محو می‌شد. حس می‌کردم این آدمی که هستم آدمِ قبلی نیست. حس می‌کردم نیستم؛ وجود ندارم. حس می‌کردم همیشه آدمِ دیگری بوده‌ام. همیشه مغزِ آدمِ دیگری در سرم بوده است. هیچ‌وقت به‌جای خودم فکر نکرده‌ام. هیچ‌وقت فکر نکرده‌ام، همیشه زندگی کرده‌ام. امروز دلم می‌خواهد آدمی باشم که هستم. دوست دارم آدمی باشم که قبلاً بوده‌ام. شاید هم آدمی باشم که دوست دارم باشم. کاری که نکرده‌ام، ولی خسته‌ام. سرم را می‌گذارم روی دست‌هایم. آرنج‌هایم را تکیه می‌دهم به میز. چشم‌هایم را می‌بندم. حالا آدمی هستم که قبلاً بوده‌ام. آدمی هستم که دوست دارم باشم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا