کاش گاهی مرد بودم
می شد تنهاییم را . . . به خیابان بیاورم
و نگران نگاه های مغرضانهِ مردم نباشم . . .
کاش گاهی مرد بودم
می شد شادی ام را . . . به کوچه ها بریزم . . . با صدای بلند از ته دلم بخندم
و هیچ ماشینی . . . برای سوار کردنم . . . ترمز نکند . . . !
مــن از زن بــودنـم در این...
روز تولدم که می آید ...
دلم تنگ می شود ...
برای آن همه سختی ...
برای آن همه آرزوهای محال ...
برای آن همه سکوت ...
برای همه آدمای خوب و بد زندگیم ...
شب می شود .... چه غریب ...
شب تولد من ...