Paydar91
پسندها
4,733

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • مهدی پاکدل روخیلی دوست دارم..بسیارسنگین و متینه..بازیشم عالی وهرفیلم سطح پایینی روهم بازی نمیکنه
    اگه زن نداشت خودم به زورم که شده زنش میشدم:smile:
    سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااامممممممممممممممممم...................
    والا اجازه بده باهاش صحبت کنم . اگه ممکنه عکس رو برام پ خ کن که نشونش بدم ....راجع به بقیه مسائلشم سوال می کنم ازش . بهت میگم عصری.
    چی هست ؟ باید بهش بگم... یه کم توضیح بده برام. امروز ظهر میبینمش بهش میگم....فکر می کنم قبول کنه......عصری بهت جواب میدم.
    اره خوب اینا درست..
    ولی انگار اون بابا روش خوبی واسه امیخته کردن گوشت و خون بچش با قرآن انتخاب نکرده.
    به زووور؟؟
    بعلههههههههههه اون استاد طراحیه...کاراش بی نظیره....البته این همه کارهاش نیست و یک سری از کارهای فوق العاده اش رو نذاشتیم داخل وبلاگ.....باید از نزدیک ببینیشون....
    حسین جان...دیروز بچه ها توی تایپیک پوریا داشتن راجع به اینکه به چه دلیل آواتارشون اینه بحث می کردن...خب من هم دلیلی دارم............اول اینکه کار نامزدمه (یه سر به لینک امضام بزن)............دوم اینکه یه نزدیکی بین این کار و شخصیت خودم حس می کنم....
    در كتاب حاجي‌آقا نوشته صادق هدايت (1945)، حاجي به كوچك‌ترين فرزندش درباره
    نحوه كسب موفقيت در ايران نصيحت مي‌كند:
    توي دنيا دو طبقه مردم هستند؛ بچاپ و چاپيده؛ اگر نمي‌خواهي جزو چاپيده‌ها
    باشي، سعي كن كه ديگران را بچاپي !!! سواد زيادي لازم نيست، آدم را ديوانه مي‌كنه
    و از زندگي عقب مي‌اندازه! فقط سر درس حساب و سياق دقت بكن! چهار عمل اصلي را
    كه ياد گرفتي، کافی است
    تا بتواني حساب پول را نگه‌داري و كلاه سرت نره،
    فهميدي؟ حساب مهمه! بايد كاسبي ياد بگيري، با مردم طرف بشي،
    از من مي‌شنوي برو بند كفش تو سيني بگذار و بفروش، خيلي بهتره تا بري كتاب جامع
    عباسي را ياد بگيري!
    سعي كن پررو باشي، نگذار فراموش بشي، تا مي‌تواني عرض اندام بكن، حق خودت را
    بگير!
    از فحش و تحقير و رده نترس! حرف توي هوا پخش مي‌شه، هر وقت از اين در بيرونت
    انداختند، از در ديگر با لبخند وارد بشو، فهميدي؟ پررو، وقيح و بي‌سواد؛
    چون گاهي هم بايد تظاهر به حماقت كرد، تا كار بهتر درست بشه!... نان را به نرخ
    روز بايد خورد!
    سعي كن با مقامات عاليه مربوط بشي، با هركس و هر عقيده‌اي موافق باشي، تا بهتر
    قاپشان را بدزدي!....
    كتاب و درس و اينها دو پول نمي‌ارزه! خيال كن تو سر گردنه داري زندگي مي‌كني!
    اگر غفلت كردي تو را مي‌چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجي، چند كلمه قلنبه ياد
    بگير، همين بسه!!!!ا

    خیلی جالبه که بعد از 65 سال هنوز هم در بر همان پاشنه میچرخد..!!!؟؟؟
    روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

    کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
    این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد. تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید؟ اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد: 1ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
    2ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
    3ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیفتد.
    .
    لحظه ای به این شرایط فکر کنید. هدف این حکایت ارزیابی تفاوت بین تفکر منطقی و تفکری است که اصطلاحا جنبی نامیده می شود. معضل این دختر جوان را نمی توان با تفکر منطقی حل کرد.

    به نتایج هر یک از این سه گزینه فکر کنید، اگر شما بودید چه کار می کردید؟! و این کاری است که آن دختر زیرک انجام داد: دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
    در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است.... و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که 100 درصد به نفع آنها بود. 1ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد. 2ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم. -هفته شما می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد
    به نظر من آدمها دو دسته هستن:


    یا از من پولدارترن که بهشون میگم مال مردم خور و ...
    یا بی پول ترن که بهشون میگم گشنه گدا و ...

    یا بهتر از من کار میکنن که بهشون میگم خرحمال و ...
    یا کمتر کار میکنن که بهشون میگم تنبل و ...

    یا از من سرسخت ترن که بهشون میگم کله خر و ...
    یا بی خیال ترن که بهشون میگم ببو و ...

    یا از من هوشیارترن که بهشون میگم پرافاده و ...
    یا ساده ترن که بهشون میگم هالــو و ...

    یا از من شجاع ترن که بهشون میگم بی کله و ...
    یا از من محتاط ترن که بهشون میگم بی عرضه و ...

    یا از من دست و دل باز ترن که بهشون میگم ولخرج و ...
    یا اهل حساب و کتابن که بهشون میگم خسيس و ...

    یا از من بزرگترن که بهشون میگم گنده بگ و ...
    یا کوچیکترن که بهشون میگم فسقلی و ...

    یا از من مردم دار ترن که بهشون میگم بوقلمون صفت و ...
    یا رو راست ترن که بهشون میگم احمق
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا