دوستی به من
یک نهنگ هدیه داد
یک نهنگِ غول پیکرِ عجیب
یک نهنگِ مهربانِ ساده ی نجیب
یک نهنگ را ولی کجا می شود نگاه داشت
توی حوض و تُنگ که نمی شود نهنگ را گذاشت
هیچ جا نداشتم
آخرش نهنگ را ، توی قلب خود گذاشتم !
جا نبود !
تُنگِ قلبِ کوچکم شکست
زیرِ رقصِ بالههایِ آن نهنگِ مست
سالهاست
تُنگِ قلبِ من شکسته است و این
یادگاریِ قشنگ دوست است
هیچ کس
باورش نمی شود ولی به جای قلب
توی سینهام نهنگِ دوست است !
عرفان نظر آهاری
