دعای من نمی گیرد!
وجودم از گناه آلوده وباطن پر از درد است...
گمانم دعای من از این سجاده ی کبر و ریا بالا نمی آید
کنون بغضی گلو گیر، گلویم را سخت می فشارد...
ولی یک قطره اشکی از چشمانم نمی آید
دعایم کن میان ربنای سبز دستانت
ولی شرمنده رویت چون دعای من نمی گیرد...
چنین بی حاصلی تا کی؟چنین آشفتگی تا کی؟
خدایا...
اگر بد کرده ام، پشیمانم
کنون از این منِ خودخواه بیزارم
گمانم این بیزاری شروع یک تغییر است
خدای من، میخواهم به آغوشت برگردم...
وجودم از گناه آلوده وباطن پر از درد است...
گمانم دعای من از این سجاده ی کبر و ریا بالا نمی آید
کنون بغضی گلو گیر، گلویم را سخت می فشارد...
ولی یک قطره اشکی از چشمانم نمی آید
دعایم کن میان ربنای سبز دستانت
ولی شرمنده رویت چون دعای من نمی گیرد...
چنین بی حاصلی تا کی؟چنین آشفتگی تا کی؟
خدایا...
اگر بد کرده ام، پشیمانم
کنون از این منِ خودخواه بیزارم
گمانم این بیزاری شروع یک تغییر است
خدای من، میخواهم به آغوشت برگردم...