منم عادت کرده بودم دیگه.
من که صبح میرفتم تا 4 عصر .روزی 8 9 ساعت میزدن واسم دیگه
سر کله زدن با کارگر و اینا دیگه بماند..
معمولا کار آموزی 2 حالت داره.. یا فکر میکنن هیچی بلد نیستی.. یا فکر میکنن الان دیگه استادی
نه بابا خوش بحالت نداشت که .. تو گرما وسط آفتاب ..
تو تعمیرگاه دستا تا آرنج تو گازوئیل . روغنی ،
هی قطعات موتور و تمیز کن ببند سر جاش .. داستانی بود ..اما با همه این هاش بد نبود.
من و همکلاسیم باهم بودیم .. یه موتور لودر بستیم =))=))
خدایا!
مگذار دعا کنم...
که مرا از دشواریها و خطر های زندگی مصون داری،
بلکه دعا کنم تا در رویارویی با آنها بی باک و شجاع باشم،
مگذار از تو بخواهم درد مرا تسکین دهی،
بلکه توان چیرگی بر آن را به من بخشی.