maryam_22
پسندها
5,020

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام گلم.
    مریم جون پروفو بسته بودم چون تو امضام خداحافظی نوشته بودم میخاستم دوستام نگن بی خداحافظی رفت.
    یکم کار عقب افتاده داشتم.
    دوست دارم.
    سلام و احوال پرسی هم که بلد نیستی :دی
    چته چرا باز میخندی؟ نتکری یهو؟
    راستی یادم اومد اونشب بیژن گفت بهت سلام برسونم :دی
    مرسی از عکسای هنریت :دی
    خواهش اجازه مام دست شماس.


    منم خوشحال شدم ممنون.

    شب بخیر.

    دوستت دارم‌ها را نگه می‌داری برای روز مبادا، دلم تنگ شده‌ها را، عاشقتم‌ها را… این‌ جمله‌ها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمی‌کنی! باید آدمش پیدا شود! باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد! سِنت که بالا می‌رود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکرده‌ای و روی هم تلنبار شده‌اند! فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمی‌توانی با خودت بِکشی‌اش… شروع می‌کنی به خرج کردنشان! توی میهمانی اگر نگاهت کرد...
    علی که برای دوین بار تقاضای استادیاری کرده بود پس از یک ماه جواب نامه اش را دریافت کرد که از او برای مصاحبه با آقای دکتر بینا دعوت کرده بودند . در روز مصاحبه گویا اتفاقاتی افتاد که بهتر است از زبان خود علی بشنویم : همان روزها داشتم امتحان استاد یاری می دادم و رفتم دانشکده ادبیات تهران و دیدم پرونده ام جلو میز استاد بینا است و وقتی وارد شدم و سلامی عرض کردم ، یکی از اساتید را دیدم که آن روز تشخیص نمی دادم که ایشان آقای دکتر … ۱
    … رفتم و در سر جلسه امتحان با دکتر بینا دعوای شدیدی پیدا کردم . گفت : برو بیرون . گفتم : من از اینجا بیرون نمی روم مگر مثل همیشه ” آژان ” صدا بزنی ( موقعی که دانشسرا بوده ، هی آزان صدا زده که بچه ها را ساکت کند ! ) . او هم خیلی عصبانی شد و خودش بیرون رفت . وقتی که بین من و او درگیری بود بچه ها هم از کلاس بیرون آمده بودند و برای من هورا می کشیدند
    زن عشق می کارد و کینه درو می کند....
    دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر....
    می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی .....
    برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ........
    در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ............
    او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ..........
    او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی .........
    او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد .........
    او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ........
    او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر .........
    و هر روز او متولد می شود ، عاشق می شود ، مادر می شود ، پیر می شود و می میرد.....
    و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد .......
    نه شاید برا شما بهتر شده من تلقین میکنم.

    آره این از عکسای داشم بود من کش رفتم.دی
    روحی که در درد پخته می شود آرام می گیرد. احساسی که در هیچ گوشه ای از هستن آرام نمیتواند یافت ، آرام میگیرد . کسی که میداند کسی از راه نخواهد رسید به یقین می رسد . غم هنگامی بی آرامت می کند که دلواپس شادی هم باشی، آرامش غمگین! سکوت بر سر فریاد . سکونت گرفتن در طوفان !
    «سیگاری بر لب ، سری بر دو دست نگاهی به گوشه ای میخکوب، اندیشه ای غرق در اعماق دور رنج ها، دلی سرشار از درد، لبخندی بیزار ، چشمانی بی اعتنا به هر چه و هر که هست و می توان دید و روحی تلخ و گرفتار و چهره ای همواره در پس سایه اندوه و اندیشه ! این بود طرح همیشگی سیمای من . این بود منی که همه می شناختند . در این دنیا هیچ فریبی مرا نمی گرفت ، دروغی هم مرا نمی فریفت. گل ها همه کاغذین و رنگ ها همه دروغین و روح ها همه چرکین و چهره ها همه بیگانه بود. هستی هیچ چیز نداشت که مرا به خود مشغول دارد .
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا