N
پسندها
1,528

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اهان از اون لحاظ میگید
    نه نمیشناسم...مگه شما هرکی بهتون پیام دوستی میده میشناسیدش؟؟؟؟:surprised:
    مگه فیس بوکه اینجا:biggrin:
    سلام ممنون مرسی
    شما خوب هستید؟؟
    نمیدونم شاید هم بشناسم اما درحال حاضر متاسفانه نه
    شما چی ؟؟
    خو پس یه شیرینی به شام که بدهکار بودی اضافه شد
    من؟ معلوم نیست، زیاد میام، روزی دو سه بار میام
    محمد صادقم خوبه، قرار بود بره سربازی، بعدش دیگه قبول شد واسه دانشگاه یهو! نرفت سربازی
    باشگاه خیلی کم میادش، سلام برسونم؟
    خودمم هیچی، نه، تو چطور؟
    نسیم خانوم گلو دیدم
    همه خوبن
    خبر؟ خو خبر اینکه حاج خانوم شدی شام ندادی :دی
    الان خبر جدید اینه که ستایش مدیر ارشد شده
    تولد ملودی و معصومم همین روزا بوده، رد شد دیگه البته
    کرسی و زیر آسمون هنوز سوت و کوره
    دیگه چی میخوای بدونی؟ بگو تا اگه میدونستم بگم
    سلااااااااام، خوفی نسیم جون؟
    خو دیدن تو اینجا تعجب داره دیگه
    http://www.www.www.iran-eng.ir/showthread.php/303882-دیکشنری-باشگاه-(طنز)?p=4037763#post4037763
    سلام نسیم خانم
    ممنون که دوستی منو قبول کردی آبجی
    موفق باشی و در پناه خدا
    سلام بر نسیم خانم عزیز دل
    خوبی خانم؟
    نماز روزهات قبول باشه و عید دیروزت مبارک باشه
    البته فکر کنم من رو بیاد نداشته باشی چون مدت زیادی بود که باشگاه نیامده بودم
    درپناه خدا شاد و موفق باشی
    یک درخت
    با ساقه های خیالی
    با خاطره برگهای که سبز بود
    آینه میداند
    این تمام من است
    به گمانم تقدیر این بود
    که بمانم و بپوسم
    که ببینم و بسازم
    که ندانم ز کجا آمده ام
    و ندانم به کجا خواهم رفت
    بارها میشد که زیر دست و پای هر هوس له میشدم
    گاه اینو گاه انو گاه باطل میشدم
    مثل تاریخ فساد یک جنس
    یا که خط آخر یک ورقه
    ناگهان عمر مردمان پر ز شک میشد
    دستشان میلرزید
    گوششان کر میشد
    تا مبادا بعد از این روی من بردارند
    کاش میشد نوک سکوی ابدیت باشم
    تکیه بر تختی از جنس شعور پاک پاک
    آن زمان بود که میگفتم
    دوست دارم که بمیرم
    تا کجا میبرد این نقش به دیوار مرا؟
    تا بدان جا که فرو میماند
    چشم دیدن و لب نیز زگفتار مرا
    لاجورد افق صبح نیشابور و هری است
    که در این کشی کوچک متراکم شده است
    میبرد جانب فرغانه و فرخار مرا
    «خانه دوست کجاست؟» در فلق بود که پرسید سوار
    آسمان مکثی کرد
    رهگذر شاخه نوری که بر لب داشت به تاریکی شن‌ها بخشید
    و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت:
    «نرسیده به درخت، کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است
    و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است.
    می‌روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ سر به در می‌آرد
    پس، به سمت گل تنهایی می‌پیچی
    دو قدم مانده به گل
    پای فواره جاوید اساطیر زمین می‌مانی
    و تو را ترسی شفاف فرا می‌گیرد
    در صمیمیت سیال فضا، خش‌خشی می‌شنوی
    کودکی می‌بینی
    رفته از کاج بلندی بالا، جوجه بردارد از لانه نور
    و از او می‌پرسی
    خانه دوست کجاست؟»
    هي فلاني مي داني ؟ مي گويند رسم زندگي چنين است...

    مي آيند.... مي مانند.... عادت مي دهند.... ومي روند.

    وتو در خود مي ماني و تو تنها مي ماني

    راستي نگفتي رسم تونيز چنين است؟.... مثل همه فلاني ها....؟
    تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست / ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
    سلام خان جون

    خوبی؟ دلم واست یه کوشولو شدههههههههههههههههههه

    زودی بیا!
    سلااااااام:w21:
    خوبی؟:gol::w21:
    خوش می گذرد؟:w30:
    قدیما یه کرسی بود که دورش جمع می شدیم و قصه می گفتیم و کلی خاطره می ساختیم :w34:
    حالا خیلی وقته که داره این کرسی خاک می خوره...نزدیک عیده باید یه خونه تکونی بشه:d:w14:
    می دونی توی بهار همه چیز عوض می شه همه چیز نو و تازه می شه :w16:
    بهتره برای تجدید خاطرات هم که شده یه بار دیگه دور هم جمع بشیم:gol::gol:
    پس احتراما بدین وسیله از شما دعوت به عمل می آید که در جمعه شب به تاپیک مربوطه تشریف فرمایید همیییییی:)
    پیشاپیش دستِ شما مرسی که تشریف میاورید:w17:
    یادت نره که بیای
    دوستان خود را نیز دعوت نمایید:w36:
    :w21:
    سلام گلم
    یکشنبه ساعت 13 یونی هسیتم
    خوشحال میشم بیای
    خبرم کن
    گوشیتم که خاموشه دختر خوب
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا