تاریک وتنها
پسندها
1,806

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • اهان توهین که نبود
    ولی میتونم بگم تیکه بود
    الان به رشتتون توهین کردم یا خودتون؟
    خواهش میکنم
    نمی دونستم بهتون بر میخوره
    و گرنه هیچوقت باهاتون شوخی نمی کردم!
    ممنون عزیزم به خاطر بزرگی که کردی
    پس فعلا
    من تا 12 می رسم
    اهان البته این رشته الکی ها مثل مال شما
    دکتراش میگن خیلی ارزش نداره، الکی خودت رو خسته نکن :دیییییییی
    نترس میگن بادمجون بمم افت نداره چه برسه به شما :دیی
    نغمه من تو خونه ی مامان بزرگم زیاد راحت نیستم الانم که اومدم به خاطر تو اومدم
    نمی دونم تا کی بیداری من الان دارم می رم سمت خونمون حداکثر تا 30 مین دیگه می رسم اگه می تونی صبر کنی که می یاک اگه نمی تونی ببخش منو به خاطر امروز
    ممنون از اینکه نمی دونی
    اینایی که سر سفره می ذارن تو فقط فکر خوردنشونی؟
    ایشششششششش
    الان میخواستی بگین که ارشدین مثلا
    خدا نکنه بری دکتری شما
    اونوقت دیگه خدا رو بنده نیستی!
    نغمه جان من منظورم این نبود مثلا نگا کن من سمنو رو به خاطر این دوست دارم که بخت ادمو باز می کنه اصلا به خاطر همین می ذارن پای سفره هفت سین
    نخیر شوما با شما فرق داره :دی
    افرین فک نمی کردم بلد باشین تا 18 بشمرین :دیییییییییییییییییییییییییییییییی
    اخه میدونی از این حرفا زیاد به من میزنن.....
    دلیلش یادت رفت؟
    منم سمنو رو دوست دارم بین اونا ولی دلیل دارم
    من ماهی خیلی دوست دارم مثل گل
    تو هفت سین از کدون س بیشتر خوشت می یاد؟
    سلام عزیزم خوبی؟
    قهر چیه؟
    خونه مادر بزرگمم به خاطر اون یکم دیر اومدم
    اون بقیه کی بودن اونوقت؟؟؟
    شوما که اصلا اعتماد به نفس ندارین ماشالا!!!!!
    خب باز زود باش زود باش شروع شد :دییی
    یادت رفت بگی دستت درد نکنه عزیززززززززززم
    نه بابا ما رو چه به عزیزم گفتن های شما :دی
    نگی من راحت ترم...
    ای خدا
    باز این عزیزم اومد :دی
    من فرار کردم هیچی هم وای نمیستم:دییییی
    سلام بخدا اون سری که برام عکس اینا فرستاده بودی هرکاری کردم میومدم برات پیام بذارم بخدا نمی شد.......بعدشم تو رو خدا در رابطه با جاوید اینطوری نحرف من بد نیستم.....بی انصاف!!!
    حالت چطوره؟
    روزگاری چشم پوشیدم ز خواب
    تا بخوانم قصه ی مهتاب را
    این زمان
    دور از ملامت های ماه
    چشم می بندم که جویم خواب را
    روزگاری یک تبسم یک نگاه
    خوش تر از گرمای یک اغوش بود
    این زمان دل بستم به هر که دریغ
    اتش اغوش او خاموش بود
    عزیزم بازم اومدم ولی نبودی فکر کنم کار داری که نتونستی
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا