سلام
نه بخدا من اصلا حواسم نبودیکی دوروزقبلش بانازی احوالپرسی داشتیم
نه اینکه خیلی کم میاد روزها ازدستم دررفته بود
گذشته ازاون چون هروقت میادبه شماهم سرمیزنه تعجب کردم چراداری ازمن میپرسی
فکرکردم اخرین بارکه به من سرزده توپروفایل شماهم اومده
اخه برای چی باید وقتی دیدمش بگم ندیدم..خب حتما فراموشم شده بود
اقتاب ما همیشه ازهمون طرف همیشگی درمیاد و به یاددادشمون هستیم جتی اگر کسی که اول پیام میده با عکسی میفرسته من نباشم..بزاربه حساب تنیلی نه بی توجهی
خیلی لطف داری
یعنی باورت میشه این همه ادم استخدام بشن..من که باورنمیکنم
شاید الان 20 سالی باشه از چهار راه بانک اونورتر رو ندیدم ...پشت بازار اصلا محله مناسبی نیست که یه دختر بخواد بره ...
ما یه همکلاسی داریم همشهری شماست کارمند جهاده .یکی دیگه هم محمود آبادی که هم باشگاهیمون هم هست...
بچه خدا بگم چیت نکنه! مردم از خنده!!!!چقدر باحال تعریف میکنی ... اون خیابون بزرگه جلوی بیمارستان عشایر رو بهش میگن بازارچه ...(بازارچه طیب)
مرسومه تاسوعا بالای بازارچه خاک جمع میکنن روش رو مردمی که نذر دارن گلاب میزارن (بطریهای گلاب رو روش میچینن) بعد صبح اذان صبح اتیش روشن میکنن .اون گلاب ها رو روی ماسه میریزن و گل درست میکنن .معمولا رو شونه ها و کف سر گل میزنن (اما اونا که خیلی پیاز داغ مسلمونی رو داغ میکنن میفتن توش!)یاد ترانه سندی افتادم!(سیه دخت هاجرو خودومه تو گل میپلکونوم!)
اینجا نذری دادن مثل شهرای دیگه نیست ...اذان صبح عاشورا به دسته های سینه زن گلی! شیر گرم میدن ...من خبر ندارم تکیه ها نهار میدن یا نه ...اما معمولا حلیم و عدس پلو و قیمه و ...خونواده ها نذر میدن (البته اونم به در و همسایه !)
زیاد از فضای باشگاه خوشم نمیاد واسه همین اصلا تو گفتگوها حضور ندارم...واسه همین بیخبر بیخبرم....
باشه پس منتظر خاطره ات میمونم ...
خرم اباد که همش باید خاطره دعوا داشته باشی!نه؟
من که کلا عاشورا تاسوعا از خونه بیرون نمیرم!واسه همین فقط از گل بازی صبح عاشوراشون همین عنوانش رو میدونم!