نه بابا
مي گم رفتيم واسه پسرخالم خواستگاري
منم نخود هر آش باهاشون رفتم
اون همه بزرگتر فاميل من به نمايندگي از مجردهاي فاميل رفتم كه بعد گزارش بدم به دختر خاله پسرخاله هام تا پسرخالم رو دست بندازيم
آخه اگه بدوني چقدر ادعا داشت
واي موش شده بود تو مراسم با اون همه رويي كه داشت
فكر كن تو مراسمبهم اس ام اس داد يكي به من كمك كنهههههههههههه
فشارش افتاده بود
درست روبه روي پدر عروس نشسته بود
آخ اگه مي تونستم ازش فيلم بگيرم واسه يه سال سوژه مي شد
تا اومديم بيرون بهش شيريني دادم تا فشارش بالا بياد
آخ من مردم از خنده
مادر بزرگ مادريم مريضه(خيلي حالشون بده،2ماه باهاش درگيريم)