وای توی محوطه نمایندگی ، پاش در رفت افتاد توی موتور ماشین ، ماشین هم داغ و از این ور هم یک آدم روشنفکر داره پای اونو میکشه ، پایی که توی موتور گیر کرده و پیچیده .
هرچی بهش میگم ولش کن ، کشتی بد بخت رو دیوونه حول کرده و داره کار خودش رو میکنه ، آخر سر رفتم بچه ها رو صدا کردم .