دیدم به خواب خوش که بدستم پیاله بود
                تعبیر رفت و کار بدولت حواله بود
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
                 تدبیر ما بدست شراب دو ساله بود
آن نافه مراد که میخواستم ز بخت
                         در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود
از دست برده بود خمار غم سحر
                           دولت مساعد آمد و می در پیاله بود
بر آستان میکده خون میخورم مدام
                        روزی ما زخوان قدر این نواله بود
هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
                   در رهگذار باد نگهبان لاله بود
