سلام قشنگم...آره عزيزم...يه جورايي ...يكي دوتام نبودن متاسفانه زياد بودن
اما مهم نيست...اين تصميم خودم بود كه يه چند روزي به همه مرخصي بدم...
بدنيست ظاهرا همه هم به اين مرخصي احتياج داشتند...
نه تا حالا نداشته...
فکرشو بکن من می خوام یه ماه دیگه برم بگیرم با شهروز دارم می گیرم که 6 سال از من بزرگتره...
قبل تابستون می گفت دخی ترو خدا بذار اول من بگیرم بعد تو بگیر...
تنبلیه دیگه آتوسا جان...
نه تا اون موقع ایشالله دستش میاد احتیاج به دعاش کم میشه...
تا بوده همین بوده خواهر جون. پیرجو میومد تو شکار لحظه ها بچه ها رو مسخره می کرد، بعد ما که چیزی می ذاشتیم بهمون اخطار میداد. اینجا هم مثل دولتشون اداره میشه. فدای سرت خواهر جون.