اي نسيم سحرگه آرامگه يار كجاست
منزل آن عاشق كش عيار كجاست
شب تار است و ره وادي ايمن در پيش
آتش طور كجا موعد ديدار كجاست
آن كس است اهل بشارت كه اشارت داند
نكته ها هست بسي محرم اسرار كجاست
هر سر موي مرا با تو هزاران كار است
ما كجاييم و ملامتگر بيكار كجاست
باز پرسيد ز گيسوي شكن در شكنش
كاين دل غمزده سرگشته گرفتار كجاست
عقل ديوانه شد آن سلسله مشكين كو
دل ز ما گوشه گرفت ابروي دلدار كجاست
ساقي و مطرب و مي جمله مهياست ولي
عيش بي يار مهيا نشود يار كجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فكر معقول بفرما گل بي خار كجاست.