نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستر دارند ----  جوانان سعادتمند پند پیر   دانا را
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو ---- که کس نگشود ونگشاید به    حکمت این معما را
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت --- باقی همه بی حاصلی و بی   خبری  بود
هر گنج سعادت که خدا داد بحافظ --- از یمن دعای شب و ورد سحری بود
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد ---- وان چه خود داشت ز بیگانه تمنا    میکرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است ---- طلب از گمشدگان لب دریا میکرد