نغمه جان انگار شما هم بی اندازه حضرت ابتهاج رو دوست دارید ! خب خیلی ها میگن غزل امروز دست فلانی و بهمانیه اما اعتقادم اینه با اینکه محمدعلی بهمنی از دوستان منه ولی همچنان سایه رو سردمدار غزل میدونم و بعدش هم بهمنی رو .
من از پشت شبهای بی خاطره
من از پشت زندان غم امدم
من از ارزو های دور و دراز
من از خواب چشمای غم امدم
تو تعبیر رویای نادیده ای
تو نوری که بر سایه تابیده ای
تو یک اسمان بخشش بی طلب
......
خیلی ممنونم از تبریکت زیبا یت تو همیشه به من لطف داری عزیز
چشمت بی بلا اره موضوع خوبیه فکر نمیکنی در مورد عشق تایپک های زیادی داریم خیلی اشعار عاشقانه درون انها هست حالا که با بهار شروع کردی بعد هم گل بود پیشنهاد من پروانه یا شمع هست بازم نظر خودت هست هرچی صلاح بدونی ببخش من فقط نظر خودم رو دادم
اسمان فردا چه زیبا می شود
پنجره محوه تماشا می شود
یک مسافر از دیار روشنی
بی خبراز دور پیدا می شود
کوچه ها در انتظار یک طلوع
شهر شب اهسته فردا می شود
شبنم یاد ملال انگیز شب
جلوگر بر نقش گلها می شود
بی ریا پاک و صمیمی عشق تو
در نگاهت عشق معنا میشود
در میان مردم چشمان من
راز پنهانی که رسوا می شود
...............
.......
.......
...