رفع خطر!
بی همگان به سر شود بی تو مگر نمی شود ؟
!
در دل بی قرار من عشق تو شر نمی شود
گر نروی تو از برم من بگريزم از درت
موهبتی برای من مثل سفر نمی شود
لطف کن ای نگار من دور شو از کنار من
با دو
– سه متر فاصله رفع خطر نمی شود
کور شد اشتهای من ناز نکن برای من
قند و عسل برای تو مثل پسر نمی شود !
اسب خيالِ شعر من می رمد از کنار تو
عشوه ی بيهوده نکن اسب که خر نمی شود
هرچه کنی به خود کنی گر همه نيک و بد کنی
دامن ضد آبِ من يک ذره تر نمی شود
سرو چمان من دگر همدم گل نمی شود
ميل چمن نمی کند سيخ جگر نمی شود
!
دايره ی خيال اگر مستِ شعاع چشم تو
زاويه ی نگاه من با تو وتر نمی شود
(؟!)
حرف به افراط زدم گيج شدم قاط زدم
شعر که همواره چنان درّ و گهر نمی شود
يا تو بيا به خانه ام يا ببرم به خانه ات
يا برو بی خيال شو يا دم در نمی شود
مايه ی انحراف من
! گوش کن اعتراف من :
بنده هم عاشقم ولی زير گذر نمی شود