نه دیگه بعدش رفتیم یه جایی که جات دیگه خالی نبود!!! (سوت فراوان)
دو تا قل رو به تنهایی زدیم به بدن. با دو قوری چای و دو ظرف سیب زمینی!!!
مادر جااااااااااااان!!!
ولی واقعا لازم بود که من و مهران یه بار تنهایی بریم بیرون. کلی کار داشتیم با هم.
تو هم خواهشا قهر نکن. به دل نگیر.
بالاخره یه کم راحت شدم. مردم اینقدر کار داشتم آتی. دیروز حتی ناهار هم نخوردم! بالاخره یه بخشی تموم شد. میمونه دو تا پروژه دیگه!! یکیش که فعلا افرادش تهران نیستن، یکیش رو هم که فردا یا پس فردا باید برم اونجا!!
خودم اخلاقت و درست می کنم. واسه ت خوب نیست. ممکنه اونی که دیر پیداش کردی (اینجانب) بپره ها!!!
از بس کتاب خوندی، شاعر هم شدی دیگه!!!
اولا که آدرس کتابخونه رو ندادی، ثانیا اینکه بهش بگم چه کتابی؟ بگم از نوشته های افلاطون می خوام؟؟ یا نویسنده ش شخص دیگه ایه؟؟
قربونت برم. بد نیستم.
اون و دیگه ولش کن. من از این اخلاق ها ندارم. تازه نزدیک نصفش رو هم خوندم. دیگه درست نیست. حالا طرف یه غلطی کرده.
آدرس دقیق کتاب فروشی رو با اسم رمزش بهم بگو.
تو که تا اونجا اومدی خوب یه زنگ می زدی می اومدم حداقل می دیدمت. دلم برات تنگ شده خواهرجون.
دیگه دیگه
خیلی وقتا هم روشنی
به دلائل امنیتی با اون آیدیم تو مسنجر نیستم
میام هر از گاهی سر میزنم میبینم هستی
بعدشم مهران که مثلا میگه آتی اینو گفته میفهمم که هستی