خدا گفت: زمین سردش است.چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت:من.
خدا شعله ای به او داد.لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت.
خدا لبخند زد.لیلی هم.
خدا گفت :شعله را خرج کن.زمینم را به آتش بکش.
لیلی خود را به آتش کشید.خدا سوختنش را تماشا میکرد.
لیلی گر میگرفت.
خدا حظ میکرد.
لیلی میترسید.میترسید آتش اش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست.خدا اجابت کرد.
مجنون سر رسید.مجنون هیزم آتش لیلی شد.
آتش زبانه کشید.آتش ماند.زمین خدا گرم شد
خدا گفت:اگر لیلی نبود زمین من همیشه سردش بود...
سلام گلم خوبی؟ ...
من بالاخره تونستم برم اردبیل ... رفتم انتخاب واحدمو خوابگامو ردیف کردم برگشتم ...
راستی یکی از همکلاسیای کاردانیتم دیدم ... البته حدس زدم همکلاسیت باید باشه چون اونم کاردانیشو محقق خونده بود همین پارسال ...
ایشالله سال دیگه هم تو بیایی...
بابا تو که میدونستی اردبیل اینجوریه زودتر میگفتی دیگه ...
هرچند دانشگاه های دیگه
هم همینطورن ...
میگم کلاسای ترم بهمن از کی شروع میشد؟
زنجانیا که امون نمیدادن از فردای امتحانا شروع ترم جدید بود اردبیلم اینطوریه؟
سلام گلم ...
وای نگو که این انتخاب واحد و قضایای دانشگاه اعصاب برام نذاشته ...
هفته بعد قراره بریم برا انتخاب واحد ...
تو چی می کنی؟>
درسا خوب پیش میرن؟