بچه که بودم
              پیشانی ام سفید بود ...
  
 بابا
     به دبستان که رفتم آب داد !
  
 ما گلهای خندان شدیم و فرزندان ایران  
                                               و دفتر های ما خط خطی ...
  
 بچه که بودی
                آسفالت بود و یک تکه گچ
                                                و خانه های از یک تا هشت  ...
  
 بعد که باران می آمد
                          و خط ها را می برد
                                                  تکلیف ما سفید بود ...
  
 حالا بعد از این همه سال
                                مشق هایم را نمی دانم
                                                               پیشانی ام  پر از خط ...!
  
ابوالفضل پاشا