چشم به روي چشم داداش...حتما مراقبشون هستم...اما متاسفانه سما كه ميره مدرسه
از همكلاسيهاش سرما خوردگي ميگيره و مياد خونه به اميرعلي هم ميده...
الانم تقريبا هردوشون يه كوچولو سرما خوردن...
به به به...ميبنم كه توي صفحه داداشيم فقط جاي من خاليه...گل و پروانه هستند و شمعشون كمه...
منم اومممممممممممممممممممممدم.....خوبي داداشي؟
آسمان قشنگم چطوره؟
سلام داداش مهدي
قربونت برم ...مشكلي نيست ظاهرا اينترنت از تهران مشكل داره...دو روزه مال منم قطع شده.
تازه امروز هم كلا اينترنت قطع بود كه تازه چند دقيقه است كه درست شده..
داداشي اگه تا بعداز بيست و دو بهمن من رو هم كمتر ديدي نگران نشو...احتمالا بخاطر اون روز هست
كه نت مشكل داره...
خيلي مراقب خودت باش.
آبجي سايه ات
زندگی را نخواهیم فهمید
زندگی را نخواهیم فهمید اگر آرزو کردن و رویا دیدن را از یاد ببریم و جرات زندگی بهتر داشتن را لب تاقچه به فراموشی بسپاریم فقط به این خاطر که در گذشته یک یا چند تا از آرزوهایمان اجابت نشدند.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر عزیزی را برای همیشه ترک کنیم فقط به این خاطر که در یک لحظه خطایی از او سر زد و حرکت اشتباهی انجام داد.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر دست از تلاش و کوشش برداریم فقط به این دلیل که یک بار در زندگی سماجت و پیگیری ما بینتیجه ماند.
زندگی را نخواهیم فهمید اگر همه دستهایی را که برای دوستی به سمت ما دراز میشوند، پس بزنیم فقط به این دلیل که یک روز، یک دوست غافل به ما خیانت کرد و از اعتماد ما سوءاستفاده کرد.
زندگی را هرگز نخواهیم فهمید اگر فقط چون یکبار در عشق شکست خوردیم دیگر جرات عاشق شدن را از دست بدهیم و از دلبستن بهراسیم.
بسیاری اوقات در زندگی وقتی به در بستهای میرسیم و یکصد کلید در دستمان است انتظار نداشته باشیم که کلید در بسته همان کلید اول باشد. شاید مجبور باشیمهمه صد کلید را امتحان کنیم تا یکی از آن ها در را باز کند
من خواب دیده ام که کسی می آید
کسی دیگر
کسی بهتر
کسی که مثل هیچ کس نیست
مثل پدر نیست،مثل مادر نیست
و مثل آن کسیست که باید باشد
واسمش آنچنان که مادر
در اول نماز و آخر نماز صدایش میکند
یا قاضی القضات است
یا حاجت الحاجات است
آخ
چقدر روشنی خوب است
چقدر روشنی خوب است
چرا من اینهمه کوچک هستم
که در خیابانها گم میشوم؟؟
کسی می آید
کسی می آید
کسی که در دلش با ماست
در نفسش با ماست
در صدایش با ماست
کسی که آمدنش را نمیشود گرفت...
کسی از صدای باران
از صدای شرشر باران
از میان پچ و پچ گلهای اطلسی...
سلام خوبی؟
خب ببین بیشتر دوست داشتم نظر دوستانم رو بدونم
الان که به تقریبا 13 نفری که دادم همه یه جور حرف زدن پس یه جورایی تاپیک زدنش درست نبود چون همه مثل هم گفتن
قصدم فعلا تا اینجا این بود که بدونم نظرتو حالا چیطور مگه؟
آره واقعا بهتر شده ..
من خیلی وقت پیش تصمیم داشتم که برم ..اما آقای مدیر خواست بمونم ..
جالب اینجاست که بدون اینکه به من بگن منو از مدیریت برداشتن ..اصلا برام مهم نیستاا اما توقع نداشتم از برنا و آقا حسین /...
هرچند که زندگی من خیلی گسترده تر از یه فرومه
من از پست های کپی شده بدم میاد شدیدا ..یه مدت واسه اینکه باشگاه پیش بره ادامه دادم اما از تاپیک یک طرفه بیزارم ...
من جز اولین های باشگاه هستم ..ادمین(سان بوی) -سارا(مون گرل) و ترگل بهترین و واقعی ترین دوستای من بودن و هستن ..
آره میدونم ..
باشگاه پیام نور؟؟؟؟؟؟؟
سلام .خوبی؟
اونجا جوش خیلی سنگین و غیر قابل تحمل بود و اینکه مشغله ام خیلی زیادشده ...هرچند که همیشه به ادمین اون سایت مدیون هستم .
شما چرا؟