پارت 2 :
یک روز رفتم به انقلاب , تنهای تنها
پول نداشتم
گشنه , تشنه وخیلی بد تر ناراحت
دیدمش تنها پشت شیشه که داد میزد اسحاق من تنهام بیا منو با خودت ببر
هر جا دلت خواست
بعد من گفتم من پول ندارم
گفت برو از عابرت بکش , گفتم آس و پاس عابرش کجاست
ادامه دارد ...
با حال بود نه
در وصف شیرنی خامه ای خیلی گنده بود که پول نداشتم بخرم بود
یک روز رفتم به انقلاب , تنهای تنها
پول نداشتم
گشنه , تشنه وخیلی بد تر ناراحت
دیدمش تنها پشت شیشه که داد میزد اسحاق من تنهام بیا منو با خودت ببر
هر جا دلت خواست
بعد من گفتم من پول ندارم
گفت برو از عابرت بکش , گفتم آس و پاس عابرش کجاست
ادامه دارد ...
با حال بود نه
در وصف شیرنی خامه ای خیلی گنده بود که پول نداشتم بخرم بود