دوستي خاطره ي باران است
ترش و شيرين ، چو يكي كاسه انار
قدري احساس برايم كافيست
بيش از اين نيز ، زمن چشم مدار
غصه را حبس مكن در سينه
بغض را بشكن و اين بار ببار !
راستي اشك مرا يادت هست ؟
وقت رفتن كمي از آن بردار !
و جدايي تلخي قصه ي ماست
تو به اين فاصله ها دل مسپار
دوست مي دارمت اي دوست
تو نيز ، دل تنهاي مرا دوست بدار . . .