ماهي   هميشه   تشنه ام    
در زلال     لطف   بيکران     تو   
مي برد     مرا     به هر کجا     که   ميل  اوست    
موج   ديدگان     مهربان   تو    
زير   بال   مرغکان     خنده ها ت 
زير آفتاب     داغ   بوسه هات    
اي   زلال     پاک    
جرعه   جرعه جرعه   مي کشم     ترا   به   کام    خويش 
تا   که   پر   شود     تمام   جان   من ز    جان   تو    
در ميان     بازوان   تو 
ماهي     هميشه تشنه ام    
اي   زلال   تابناک    
يک   نفس     اگر مرا     به   حال   خود    رها   کني 
ماهي   تو   جان سپرده   روي   خاک