MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • درگير معرفتتم Miss
    مابيشتر

    معرفت درو گرانيست كه به هر كس ندهندش...
    پر و طاووس قشنگست به كركس ندهندش...

    ما چاكريم با مرام....:gol::gol::gol:
    goooood luck
    سلام شب بخير عزيزم مرسي واقعاً زيبا بود..


    يك پنجره براي ديدن

    يك پنجره براي شنيدن

    يك پنجره كه مثل حلقه ي چاهي

    در انتهاي خود به قلب زمين مي رسد

    وباز مي شود به سوي وسعت اين مهرباني مكرر آبي رنگ


    يك پنجره دست هاي كوچك تنهايي را

    از بخشش شبانه ي عطر ستاره هاي كريم

    سر شار مي كند.

    و مي شود از آنجا

    خورشيد را به غربت گل هاي شمعداني مهمان كرد

    يك پنجره براي من كافي است.

    فروغ فرحزاد
    ...............Good luck Miss :gol:
    اشکال نداره این روزا به خاطر مسائل 16 آذر همه جا همینجوریه...
    تبریک میگم درسات تموم شده.
    والا ، مامانمم همینو میگه ، گفتم من ازون پسرا نیستم تا سی سالگی صبر کنم ، دلم طاقت تنهایی رو نداره .
    فکر میکرد من مسائلشو نمیدونم .....
    یه خورده در مورد دخترا باهاش حرف زدم گفت بچه پر رو ببین چه چیزایی میگه ما که دختر بودیم رومون نمیشد جلو مامانمون اینارو بگیم ! گفتم اره دیگه فکر نکنی هنوز فنچولم ...

    گفت به دختره هم گفت ، برو دانشگاه من دیگه چیزی نمیگم ، الانم با عزم جزم میخونم واسه دانشگاه ، البته دختره دانشجوئه ها P:
    چند وقتی نوشته هایی رو تو ی قسمت دست نوشته ها میگذارم خوشحال میشم نظر شما زو بشنوم اگه انتقادی باشه با کمال میل می شنوم دوست عزیز
    سلام عجیجم....
    خوبی؟
    مرسی بابت عکس و متن خوشملت:w40:
    این که خبر خوبیه... سلامتی که خیلی خوبه...
    راست میگی .... یعنی درست تموم شده؟؟؟:w20:
    .............
    منم خوبم ... ممنون ...
    چه خبر؟
    تعطیلات خوش گذشت؟
    سلام مرضیه...
    خوبی؟
    ممنون از نوشته های خوشگلت...
    شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
    که تا یکدم بیـــــــاسایم ز دنیا وشر و شورش
    که تا یکدم ...
    که تا یکدم بیـــــــاسایم .......................................................................

    وقتی که دلگیری؟
    نه ممول جان ، اتفاقا این قدیمی تر بود اما فکرشو نمیکردم که یه روزی اینطوری بشه
    به قول معروف همیشه نقدو ول میکنیم نسیه رو میچسبیم ، حکایت ما هم همچین چیزی بود
    ولی هیچی اون اولیه نمیشه ....
    دوش مي آمد و رخساره برافروخته بود
    تا كجا باز دل غمزده اي سوخته بود

    رسم عاشق كشي و شيوه شهر آشوبي
    جامهء بود كه بر قامت او دوخته بود

    جان عشاق سپند رخ خود ميدانست
    واتش چهره بدين كار برافروخته بود

    گرچه ميگفت كه زارت بكشم ميديدم
    كه نهانش نظري با من دلسوخته بود
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا