به زیبایی دلت ندیدم دل دیگر
نگاه کن به رویای دلم
که یک نظر کافیست
شاد کن دل بی درمانم را
فقط یک نگاه کافیست
فقط یک نگاه از پس دیوار دلت
به امید رویایی که هرگز نخواهد بود
چشمانم را بستم به دنیای تو
و گشودم دلی به رویای تو
زمزمه می کردم با قلب بیمارم
و در آن نجوای پنهان دیدم
مست آن نگاهی بودم که هرگز مرا ندید
خندان لبخندی بودم که برایم نخندید
دیوانه دلی بودم که برایم نتپید
و نسیمی بودم در دیار دلت
که هرگز احساسش نکردی
و حال چشمانم را باز می کنم
به دنیایی که برایم امیدی ندارد
و در پایان در این تنهایی مبهم
آه می کشم و می بینم
عاشق دلی بودم که معشوقه اش من نبودم
و باز چشمانم را خواهم بست
و با عمق وجود باز خواهم گفت :
آه . . .