زمانی فرا خواهد رسید که از میان رد پایم درختان حماقت خواهند رویید
و من همانند کودکی, از درختان بالا خواهم رفت تا بالا ترین شاخه
و از ارتفاعی به بلندای تاریکی سقوط خواهم کرد
و با لبخندی مضحک و با چشمانی بسته احساس چتر بازان را به جای اکسیژن خواهم بلیید
و با ریه هایی پژمده و در هم گره خورده
و با مغزی متلاشی بر روی آسفالت هایی که ریشه در آسمانی خاک گرفته دارند
شکوه مرگ را نظاره خواهم کرد