احسان mba
پسندها
2

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • به هيچ جا ... فک کنم دوباره دورم زد ... اعصابم خورده ... من که نگفتم ... من خواب بودم که اس ام اس داده بود ... خودش قول داد ...
    دردهاي من
    جامه نيستند
    تا زتن درآورم
    چامه و چکامه نيستند
    تا به رشته ي سخن در آورم
    نعره نيستند
    تا زناي جان برآورم
    دردهاي من نگفتني
    دردهاي من نهفتني است
    دردهاي من
    گرچه مثل دردهاي مردم زمانه نيست
    درد مردم زمانه است
    من ولي تمام استخوان بودنم
    لحظه هاي ساده ي سرودنم
    درد مي کند
    انحناي روح من
    شانه هاي خسته ي غرور من
    تکيه گاه بي پناهي دلم شکسته است
    کتف گريه هاي بي بهانه ام
    بازوان حس شاعرانه ام
    زخم خورده است
    دردهاي پوستي کجا؟
    درد دوستي کجا؟
    اين سماجت عجيب
    پافشاري شگفت دردهاست
    دردهاي آشنا
    دردهاي بومي غريب
    دردهاي خانگي دردهاي کهنه ي لجوج
    اولين قلم
    حرف حرف درد را
    در دلم نوشته است
    دست سرنوشت
    خون درد را
    با گلم سرشته است
    پس چگونه سرنوشت ناگزير خويش را رها کنم؟
    درد رنگ و بوي غنچه ي دل است
    پس چگونه من
    رنگ وبوي غنچه را ز برگهاي تو به توي آن جدا کنم؟
    شعر تازه ي مرا
    درد گفته است
    درد هم شنفته است
    پس در اين ميانه من
    از چه حرف مي زنم؟
    درد حرف نيست
    درد نام ديگر من است
    من چگونه خويش را صدا کنم؟
    هیچ چیز آرامم نمی کند ...
    هیچ چیز
    صدای ِ خدا
    صدای ِ آسمان
    نوازش ِ برف
    دست ِ باد
    اشک
    فریاد
    خشم
    آه
    هیچ چیز آرامم نمی کند
    چقدر خسته ام
    بيراهه مي رفتم
    آن شب
    دستم را گرفته بود و مي کشيد
    ازين به بعد همه عمرم را
    بيراهه خواهم رفت ...
    سلام احسان جان
    خیلی خوشحال شدم از لطفت عزیزم
    مواظب خودت باش [img]

    [IMG]
    اون که همچنان به فکرش هستم ... ولی دارم دنبال بهترین راه میگردم ... اگه بشه کاردانی به کارشناسی داد
    محاسباتو بگه دهنمون سرویسه ... راستی تو نمی دونی دانشگاه ما مدرک معادل کاردانی میده یا نه ؟
    نه به جون خودم . به زور اومدم امتحان دادم ... یک و نصفه نیمه حل کردم دیگه هیچی ...
    آها ازون لحاظ ... منم امروز طرقبه بودم ( سعی کردم کمتر زبون درازی کنم ):D . منم خوب ندادم ولی هما ترکونده بود ...
    اِ با کیا رفتین ؟ چرا به من نگفتین منم میومدم ... راستی امتحانتو چیکار کرده بودی ؟
    نه صفا سیتی کجا ئه ؟!! هما نامزدش اومده بود گفت نمیام منم تنهایی حوصله م نیومد بیام دانشگاه . در نتیجه موندم خونه . دیشب سرد بود با سارا و مصطفی رفتیم, هما هنوز داشت امتحان می داد بعد اومد ...
    راستی تو چرا دیروز بعد امتحان نموندی ؟ کجا رفتی ؟ رفتیم کافی نت مصطفی دور هم بودیم ...
    مي پرستم تو را!

    اينقدر براي تو نماز مي خوانم

    كه خدا حسودي اش مي شود!

    اينقدر تو را دوست دارم

    كه خدا كُفرش در مي آيد!

    ولي به روي خودش نمي آورد

    درست مثل من

    كه به روي خودم نمي آورم

    نديدنت را

    و همه را توي خودم مي ريزم

    درست مثل من

    كه دارم مي ميرم

    ولي هنوز زنده ام
    اینطوری

    [img][img][img]

    خب حالا که بخشیدتت منم کاری ندارم.خودتون با هم کنار بیاین [img]
    سلام پسر گلم خوبی احسان جان
    خوشحالم که روابط حسنه با آرماندیس برقراره. تو دانشگاه هم که قول دادی هوا و زمینشو داشته باشی [img]
    گاهی اوقات

    احتیاج به یه آدمی داری

    یه دوستی

    که وایسته رو به ‌روت

    که توی چشمات نگات کنه

    و محکم بزنه تو گوشت !

    که تو ٬ صورتت خم شه و دستت رو بذاری روی گونه‌ت

    و دوباره نگاش کنی

    ببینی که خشمگینه

    ببینی که از دستت عصبانیه

    توی اخم صورتش ببینی که دوستت داره

    ببینی که دوستته

    که نگاش کنی

    همون‌جوری که دستت روی صورتیه که اون بهش کشیده زده

    که بهت بگه « تو چته؟ بسه ٬ به خودت بیا . . . تو چته . . . »

    که سرت فریاد بکشه

    که تو یههو بلرزی

    که بری بغلش

    که بغلت کنه

    همون دستی که کوبید تو صورتت رو بذاره رو سرت

    توی موهات

    که سرت رو فشار بده توی گودی‌ شونش

    که تو چشمات رو ببندی

    روی شونه‌ش گریه کنی ، بلرزی

    و با خودت فکر کنی که:

    تو واقعاً چته . . . ؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا