persian_kb سبز

سلام

اول اینکه کوروش جان من تو نت 1/10 اون چیزی که تو واقعیت و دنیای واقعی هستم نیستم!!

فکر نکن ما پشت نتیم!!

نه داداش گلم...من از همه شماها بیشتر تو اجتماعم بخاطر مسئولیتی که دارم فی سبیل الله انجام میدم!!
اولا" این چیزهایی که گفتی رو من از برم..حرف خودمه...

هیچکس به امام عصمت نداده از ما عزیز.....
یعنی امام خودش نذاشت کسی بهش عصمت بده(مثلا" عذر خواهیش سر بحث بنی صدر از مردم)

این یعنی من اشتباه میکنم و عصمت نیستم.....

اونی که شما میگی جداست عزیز..امام رهبر کاریزماتیک بود و بحثش با اینا جداست!!

رهبریت کاریزماتیک از تمام بحثهای سیاسی و علمی و فقهی جداست(یک بحث روحی و معنویه پس با این رهبری و قضیه عصمت مقایسه اش نکن)

در رابطه با حدیث اون چیزی که شما میگی هرکس به دلخواه خودش هر حدیثی با فکرش جور نیاد میگه جعلیه!!(تند رفتی)

خود بنده در علم حدیث مطالعاتی داشتم و به همین دلیل هیچ وقت به منبع کتاب کفایت نکردم و وقتی حدیثی میبینم میرم سراغ سندش.....

در مورد سبزها هم بنده از سبزهای این سایت جدا شدم چون اکثریتشون ضد اسلام هستند!

سلااااااااام پرشين جان
چه عجب يادي از بنده كردي عزيز...ذوق زده شدم..ممنونم.
واقعا عجب آيكوني..هم خنده داره هم پر معنا...خيلي لطف كردي كه بنده رو شايسته داشتن اين شكلك دونستي ..اين نشون ميده كه خيالم راحت باشه...كه در دل دوستان جايي بخصوص دارم حتي اگه كمتر يادي از ما ميكنن...
خوب پس كلي خيالم راحت شد...ممنونم. [IMG]

[IMG]

ما بخاطر این چیزا جدا نشدیم...

دلیل جدایی ما لطف دوستانی چون خواهر فروغ بود..از ایشون بپرس....

ما جدا شدیم چون با جمهوری ایران مخالفیم و حذف اسلام رو نمیتونیم قبول کنیم داداش گلم.....


بقیه هم الان میخونم...(این جواب آخری بود)

البته من با حرفهاش زیاد مخالف نیستنم

90 درصد همفکر و هم عقیده ایم.....

اما آرش هم داره متاسفانه بین انسانها دیوار میکشه......

با این منم مشکل دارم(کاری که ا.ن ها دارن میکنن)

من حرفمو زدم...اما فکر نکنم آرش به حرف من گوش بده....

ببین کوروش جان من نه با شمام و نه با اونا.....

من حق رو میبینم و نظر میدم.....

از هردو طرف هم دشمن دارم...پس من رو وارد جناح فکری نبر..من فرا جناحیم

جناح و حزب یعنی تعصب،یعنی حق زمین بخوره اما حرب و گروه زمین نخوره!!

من اینجوری نیستم!!تو مرامم نیست!
یا علی

من بیشتر از ادبیاتش خوشم نیومد....تو دوتا پست سعی در تحقیر طرف مقابل داشت.....

مشکل شمام همینه کوروش جان؟؟؟یا جای دیگه؟؟؟

واسه همین پرسیدم...

چشم هایم را میبندم
و دست هایم را به سوی تو بالا میگیریم
تا بگویم
به تو ایمان دارم

چشم هایم را میبندم
و دست هایم را به سوی تو بالا میگیریم
تا بگویم
به تو ایمان دارم

بهترین آواتار را چه کسی دارد؟دوست عزیز اگر لایق میدونید به من رای بدید

علیک سلام

الان مشکل شما چیه؟؟

به کجای حرفاش مشکل وارده؟؟با شما که حرفی نداشت تو این پستا؟؟؟

توضیح میدی یکم؟؟

این بار تو چشمهایت را ببند
تا من قایم شوم!
چشمهایت را ببند وبشمار...
از اول شروع کن
از اولین نگاه حتی....
بشمار!
گره خوردن نگاه هامان را
سادگی تو که نمی دانم کجا جا ماند را...
چشمهای مهربانت را ببند وبشمار!
چشمهایت را که باز کنی
من رفته ام!
و نوبتی هم که باشد...
این بار نوبت توست
که همه قصه ها را بگردی تا پیدایم کنی!!!

به چشم بر هم زدنی

مادرم کودکی هایم را

گذاشت پشت در!

همه چیز شد خاطره ای

برای روزهای مبادا!

برای روزهای "یادش بخیر"

" ای کاش"و...

اما نه من دکتر شدم

و نه تو خلبان !

تنها یادگاری آن روزها

همان تیله های سیاه زیر کمد است

که وقتی در خانه تکانی عید

پیدایشان می کردیم

از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...

حالا اما ...

آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!

بزرگ شدنی که یادم داد

به آدمها لبخند بزنم

حتی اگر دوستشان ندارم!

یاد گرفتم،گریه نکنم

و بلند بلند نخندم!

فریاد نکشم،اخم نکنم و ...

یادم داد، دروغ بگویم!

...

چه احمقانه بزرگ می شویم!

بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...

بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!

آنچه مانده فقط

سایه ی سیاهی از من است

بر دیوار "دوستت ندارم"!

با اینکه من مثل بازیهای کودکی

هنوز لباس سفید بر تن دارم ...

رفتم
در مورد فوتبال میحرفیم
شب خوش

سلام دوست عزیز وقت کردی یه سر به این تاپیک بزن ممنون میشم http://www.www.iran-eng.ir/showthread.php?t=128806

داری گیم میزنی ؟ بیااا فوتبال
هر مدلی تو گفتی

سلاااااااااااااااااام
خووووووووووووووبی ؟

کلی یونی داشتم امروز
ساعت 10 هم باید برم سر درس و مشخم دوباره

خودت چه میکنی ؟

سلام
شاهپرک 5 روزه پیداش نشده دلم داره شور میزنه کسی ازش خبر نداره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آدم ها مي ­آيند

زندگي مي­ کنند

مي­ ميرند

و مي­ روند

اما ...

فاجعه­ ي زندگي تو

آن هنگام آغاز مي­ شود

که آدمي مي­ ميرد

اما

نمي رود !

مي­ ماند ...

و نبودنش در بودن تو

چنان ته­ نشين مي شود

که تو مي­ ميري در حالي که زنده­ اي

و او زنده مي­ شود در حالي که مرده است ...!

آزاده طاهائي

آره کوروش.
ولی بهش تسلیت نگو..
تسلیت ها فقط داغ دلش رو تازه میکنه..
من میخواستم مخفی کنم ولی نمیدونم ملت از کجا فهمیدن..در هر صورت غم زکریا غم منه..
نزدیک ترین دوست مجازی و واقعی من زکریاست.

[IMG]

...وقتی بزرگ میشی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرها نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازی قدیم تو - اونقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی ...

وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمهات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده ...

فردای اون روز تو رو به خاک می دهند و می گویند : " خیلی بزرگ بود " ...

.

.

.

ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی ، پس بیا و خجالت نکش و نترس ...!

وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی ...

وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند ...

وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی ...

وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیدی و تازه کلی براشون رقصیده ای ...

وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه خورشید رو از نزدیک ببینی ...

دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی ...

کوروشی چطوری خوبی با ایدیت نمی یای بالا ...