• آره خیلی خوبه....
    محمد جان بی خبرم نذاری به امید دیدار
    من برم درس بخونم شبت بخیر
    الان که یه خورده فکر کردم یادم اومد که جواب دادم آره یادم اومد اونم گفت بهت حتما حتما خبر میدم منم گفتم که منتظرم یادم اومد
    سلام خدمت جیگر بابا
    نه بابا گفتم که کنارمیایم با هم
    میخوای تلو بزرا م وسط با هم مصرف کنیم پپپپپپ؟! :دی
    آخره فازه ها ؟!! یه کام بگیرم برات ؟:دی


    نه !‌
    شکايت نکن
    کوه هم که باشد
    گاهي
    دم غروب که مي شود
    انگار دلش مي لرزد ...
    به خدا قسم
    اصلا انگار طور ديگري ست !‌
    انگار ايستاده مي افتد
    ايستاده مي گريد
    و ايستاده مي ميرد ...
    پس گلايه نکن !‌

    ...

    از تو چه پنهان
    با تمام بي پناهي ام
    گاهي ايستاده
    در پس همين وجود
    در پس همين خنده هاي سرد
    در پس همين گريه هاي گرم
    هي مي ميرم و زنده مي شوم !

    ...

    سخت است
    صبور باشي ...
    و در حجم اين سکوت
    نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
    سلام عزیز دله بابا
    نه بابا پروفایله خودته خواستی با شنا بیا :دی
    رشوه چیه ؟!!! این شیرینی بود ( پاسخ تالا شای بی وقفت :دی )
    حرفی اگه شنیدی به روی خودت نیاری . نزاری کسی بدونه با من چه رازی داری !! همسایه ها خبر نشن مایه درده سر نشن !! ارزوهای منو تو یکی یکی بی سمر نشن ... یکی یدونه .. گله گلخونه .. نزاری کسی ...چیزی بدونه ... نه :دی
    قربونت
    حالا یه جوری با هم کنار میام شما تحقیقاتو متوقف کن اللحساب :دی
    البته بگم من جایزه تعیین کردم برا کسی که بتونه حدس بزنه :دی
    یه چند تا عکس بامزه.. خواستی بیا تو ببین.. نخواستی هم بازم بیا ببین..!!
    یه دستی بود شک نکن ! :دی
    فک کنم همون که گفتی همینجا این بحثو تا کار به جای باریک نکشیده تموم کنیم :دی
    فقط یادم بنداز بعدا محمد حسینو بکشم :دی
    نه جدی محمد صادق چنتارو میدونی ؟! البته چنتا نیستنا این یه دستیه الان :دی
    چیچیرو به دسته فراموشی بسپار حالا چقدی میدونی ؟! :دی ... ینی میگم تا چه حد اطلاعات بدست اوردی ؟!
    سلام بر محمد صادقه عزیزه دلم
    آقا میدونستی من حتما محمد حسینو به خاطر چیزی که دیشب گفتی میکشم ؟! :دی


    به چشم بر هم زدنی

    مادرم کودکی هایم را

    گذاشت پشت در!

    همه چیز شد خاطره ای

    برای روزهای مبادا!

    برای روزهای "یادش بخیر"

    " ای کاش"و...

    اما نه من دکتر شدم

    و نه تو خلبان !

    تنها یادگاری آن روزها

    همان تیله های سیاه زیر کمد است

    که وقتی در خانه تکانی عید

    پیدایشان می کردیم

    از شادی، هر بار بزرگتر می شدیم ...

    حالا اما ...

    آداب این بزرگ شدن، گاهی عذابم می دهد!

    بزرگ شدنی که یادم داد

    به آدمها لبخند بزنم

    حتی اگر دوستشان ندارم!

    یاد گرفتم،گریه نکنم

    و بلند بلند نخندم!

    فریاد نکشم،اخم نکنم و ...

    یادم داد، دروغ بگویم!

    ...

    چه احمقانه بزرگ می شویم!

    بزرگ شدنی که رسیدن ندارد ...

    بازی...حرف...خنده...سلام... ندارد!

    آنچه مانده فقط

    سایه ی سیاهی از من است

    بر دیوار "دوستت ندارم"!

    با اینکه من مثل بازیهای کودکی

    هنوز لباس سفید بر تن دارم ...
    محمد اینا چیه............ ادم مور مورش میشه اخه داداش
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا