MEMOL...
پسندها
3,736

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • سلام دوست عزیز
    رد پای شما رو تو پیجهای دوستان میبینم و به دلیل عکسهای زیبا و شعرهای خیلی خیلی زیبا و دوست داشتنی نتونستم حق تشکر رویاهایی که برای من درست کردین رو بجا نیارم.[img]

    سپاسگذارم از تمام رویاهایی که تو ذهنم آفریدین.[img]
    زیباترین شعری که الان خوندنم در مورد کودکی بود خیلی به دلم نشست چون خودم هم به همین چیزا فکر میکنم.[img]


    راستی یه سوال این اشعار رو خودتون میگین؟[img]
    سیلام آبجی گلم.........ممنون بابت پیامت...........صبر کن دارم واست....... [IMG]
    حذفش کنم بهتره
    چون تازه از خواب پا شده بود، خیلی ناز بودش، ولی زاویه بد انتخاب شده :دی
    من خیلی خستم
    الان از یونی اومدم

    حالا بوگو بینم
    چرا بردارمش ؟
    :gol:سلام.آبجی جون:heart: اگر نمی یام واسه اینه که صبحا تا ظهر تازگی جایی مشغول کارم و بعدازظهراوشبهام که خسته از کار و انجام کارهای عقب مونده و مطالعه برا ارشد.القصه اینکه امسال حسابی سرم شلوغه.مگر جمعه ها که سعی میکنم حاضر ودرخدمت شما عزیز باشم.بازم متشکرم از اینهمه لطفی که به من داریو منو تنها نمی گذاری:redface: و همیشه هم اشعار نو و نوشته های ادبیت قشنگتر از قبلند و به انسان یه حس معنوی شیرینی میدن;).انگار که خداوند مهربون همین بغلو دست نوازشش برسرمون ومیتونی براحتی و بدون هیچ ترسی لمسش کنی. به عنوان یه خواهر مهربون دوستت دارم :heart:مثل خود ممل مهربونی و ساده مثل آب مثل بارون.:gol::gol::gol:
    آره گلم خوبم
    میگما تو چقدی آ<تارت رو عوض می کنی عزیزم
    خسته شدم مي خواهم در آغوش گرمت آرام گيرم.خسته شدم بس كه از سرما لرزيدم... بس كه اين كوره راه ترس آور زندگي را هراسان پيمودم زخم پاهايم به من ميخندد... خسته شدم بس كه تنها دويدم... اشك گونه هايم را پاك كن و بر پيشانيم بوسه بزن... مي خواهم با تو گريه كنم ... خسته شدم بس كه... تنها گريه كردم... مي خواهم دستهايم را به گردنت بياويزم و شانه هايت را ببوسم...خسته شدم بس كه تنها ايستادم
    عاشقانه دستهایش را گرفتم. گرمای عجیبی در سینه جانم را می سوزاند.عطر عجیبی پراکنده بود. حالتی داشتم وصف ناپذیر. گویی توآسمون بودم. به من لبخند می زد و در انتظار جوابش بود. گویی هوش از سرم پریده بود. نبضشوتو دستام حس می کردم. حتم داشتم اون هم همینطوریه. حس می کردم، آسمان،زمین، و همه چیز مال منه . آتیشی تو دلم به پا بود. آتشی بالاتر از زمان و جسم.
    تنها چیزی درونم را آزار می داد, شرم داشتم در چشماش نگاه کنم. لیاقتش را نداشتم. از بی ابرویی،گریه ام گرفت. من کجا و آسمان کجا؟
    احساس کردم اون هم گریه می کنه. سرمو بلند کردم, بی اختیار دستمو روی صورتش گرفت و همون طور اشک می ریخت. درکش برایم مشکل بود. این من بودم که باید گریه می کردم
    کاش بودند ستاره ها، تابه من حسودی می کردند
    بر سنگ قبر من بنويسيد خسته بود
    اهل زمين نبود نمازش شكسته بود
    برسنگ قبر من بنويسيد شيشه بود
    تنها از اين نظر كه سراپا شكسته بود
    بر سنگ قبر من بنويسيد پاك بود
    چشمان او كه دائماً از اشك شسته بود
    بر سنگ قبر من بنويسيد اين درخت
    عمري براي هر تيشه و تبر دسته بود
    بر سنگ قبر من بنويسيد كل عمر
    پشت دري كه باز نمي شد نشسته بود
    سلام
    مرسی عزیزم مرسی از متن های قشنگت
    گرفتار دانشگاه شدم کمتر میام
    از اینکه دست خالیم متاسفم
    یه دنیا خوشبختی و سلامتی برای تو:gol::gol::gol:
    مرضیه من اجازه دارم متن آخریتو توی وبلاگم بذارم؟ آخه خیلی قشنگه میخوام یادگاری داشته باشم پیش خودم.
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا