سلام خوبی نادیا جان ؟؟
ممنون از لطفت و همچنین عکس قشنگت
من سراسری قزوین میخونم . دانشگاه بدی نیست ولی بهتر از اون زیاده !!
شما کجا میخونی ؟ سال چندمی ؟ البته اگه فضولی نیست !
چشمهایش
خیس بودند !
گفت ، تا به صبح
در هجرت
گریسته ام !
و من ِ
" ساده"
ایمان آوردم به ایمانش !!
و
چه دیر فهمیدم
چشمهای او آن شب ،
بی چتر
زیر باران مانده بودند
...وقتی بزرگ میشی ، قدت کوتاه میشه ، آسمون بالا می ره و تو دیگه دستت به ابرها نمی رسه و برات مهم نیست که توی کوچه پس کوچه های پشت ابرها ستاره ها چی بازی می کنند .اونا اونقدر دورند که تو حتی لبخندشونم نمی بینی و ماه - همبازی قدیم تو - اونقدر کمرنگ میشه که اگه تموم شب رو هم دنبالش بگردی پیداش نمی کنی ...
وقتی بزرگ میشی ، دور قلبت سیم خاردار می کشی و در مراسم تدفین درختها شرکت می کنی و فاتحۀ تموم آوازها و پرنده ها رو می خونی و یه روز یادت می افته که تو سالهاست چشمهات رو گم کردی و دستات رو در کوچه های کودکی جا گذاشتی. اون روز دیگه خیلی دیر شده ...
فردای اون روز تو رو به خاک می دهند و می گویند : " خیلی بزرگ بود " ...
.
.
.
ولی تو هنوز جا داری تا خیلی بزرگ بشی ، پس بیا و خجالت نکش و نترس ...!
وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی به گربه ها سلام کنی و برای پرنده هایی که آوازهای نقره ای می خونند دست تکون بدی ...
وقتی بزرگ میشی ، خجالت می کشی دلت برای جوجه قمری هایی که مادرشون برنگشته شور بزنه. فکر می کنی آبروت میره اگه یه روز مردم - همونهایی که خیلی بزرگ شده اند - دلشوره های قلبت رو ببینند و به تو بخندند ...
وقتی بزرگ میشی ، دیگه خجالت می کشی پروانه های مرده ات رو خاک کنی براشون مراسم بگیری و برای پرپر شدن گلت گریه کنی ...
وقتی بزرگ میشی، خجالت می کشی به دیگران بگی که صدای قلب انار کوچولو رو میشنوی و عروسی سیب قرمز و زرد رو دیدی و تازه کلی براشون رقصیده ای ...
وقتی بزرگ میشی ، دیگه نمی ترسی که نکنه فردا صبح خورشید نیاد ، حتی دلت نمی خواد پشت کوهها سرک بکشی و خونه خورشید رو از نزدیک ببینی ...
دیگه دعا نمی کنی برای آسمون که دلش گرفته، حتی آرزو نمی کنی کاش قدت می رسید و اشکای آسمون رو پاک می کردی ...
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن بپای تو مردن وبه عشق تو سوختن؛ وچه تلخ وغم انگیز است، دور از توبودن، برای تو گریستن؛ و به عشق و دنیای تو نرسیدن؛ ای کاش می دانستی بدون تو، مرگ گواراترین زندگیست؛ بدون تو وبه دور ازدستهای مهربانت، زندگی چه تلخ وناشکیباست. ای کاش می دانستی
آی شرمنده نمیدونماونموقع چه مرگم بوده که نگفتم شرمنده.. بهرحال..
آره میدونم میدونم و میدونم..
نمیخوام بگم درست میشه چون امیدی ندارم به این چیزا هنوز .. ولی خودمون انشاللاه در یه دایره محدودتر میرسیم مطمئنا...
منم خوشال شدم دیدمت..شاد و زنده باش همیشه
سلامنادیا دختری از جنس گریز و سکوت..
ترکید بد جورم ترکید این بغض توی دلت انگار..
بابا مدیر چیه این فقط یه نوشته است که هیچافزایش امکاناتی برام نداره جز باری که برای حمل پشتم گذاشته میشه..
خوبی عزیز دل؟ الان بهتری نسبت به اون شب که احساس برت داشت؟
گوسفند شدن با ذوب شدن یک عاقل در کفر و ظلم برابری میکنه.. بعضیارو به هیچی نمیشه شبیه کرد نادی خانم..
بگذریم توروخدلا اینهمه مدت نبودی و اومدی گریه هات رو روی شونه شکسته من داغدار بکنی؟
من که خودم دنبال چنین جاییم عزیز. ولی هرچی راحتت میکنه رو بگو من ناراحت نمیشم
مرسی خیلی ممنون از همه نوشته ات ..واقعا زیبا گفتی و زیبا میفهمی..
میخوای به سنم برسی قیز؟ منمورای98 سالمه دوترمم مونده لیسانس عمرانم رو بگیرم
می خواهم تو را
با آن قلب زیبایت
برای لب های که از آن من نیست
با دست هایم
می خواهمت
آری که دیگر
به آغوشم منتهی نمی شوند
نگران نباش چون سیب سرخ
به قانون جاذبه اندیشیدن
صلاح ما نیست
من از فاصله ها ....
به چشمان زیبای تو زل خواهم شد
زادگاه اشک های من
دیگه چیزی جز تو نمی بیند
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
تو را به خاطر عطر نان گرم
برای برفی که آب می شود دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نداشته ام دوست می دارم
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم
برای اشکی که خشک شد و هیچ وقت نریخت
لبخندی که مهو شد و هیچ گاه نشکفت دوست می دارم
تو را به خاطرخاطره ها دوست می دارم
برای پشت کردن به آرزوهای مهال
به خاطر نابودی توهم و خیال دوست می دارم
تو را به جای همه کسانی که ندیده ام دوست می دارم
تورا به اندازه ی همه ی کسانی که نخواهم دید دوست می دارم
اندازه قطرات باران، اندازه ی ستاره های آسمان دوست می دارم
تو را به اندازه خودت ، اندازه آن قلب پاکت دوست می دارم
تو را برای دوست داشتن دوست می دارم
تو را به جای همه ی کسانی که نمی شناخته ام ... دوست می دارم
تو را به جای همه ی روزگارانی که نمی زیسته ام... دوست می دارم
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمی دارم... دوست می دارم
وقتی نگاهی تو را مسخ می کند
و تمامت را می گیرد
جز فکر کاشتن بوسه ای بر لب
و به دست آوردن دلی که دلت را تسخیر کرده
چیزی در خودت نمی بینی ،
حسرت نوازش چهره ای که بر تو لبخند می زند
تو را به مرز دیوانگی می کشاند ...
وقتی سر انگشتانت حرف می زنند
و لب ها غرق در بوسه های مکرراند ...
یک آن شک می کنی
که شاید این عشق باشد ...
شاید
سلام, خوبي دوست جون ؟
اميدوارم خوب باشي .
خواهش ميكنم . اسمم علي يه , نام كاربريم همون ايميلمه كه مخففه اسم و تاريخ تولدمه . بهتر بود البته نام كاربريمو عوض ميكردم !!!!
رشتم هم كه معلومه و ترم 5 .
من هم اسم شما رو نميدونم ؟!؟
میگی عاشق بارونی.... ولی وقتی بارون میاد چتر رو سرت باز می کنی......!! میگی عاشق برفی ....ولی تحمل یک گوله ی برف رو نداری....!! میگی عاشق پرنده ای ....ولی می اندازیش تو قفس...!! میگی عاشق گلی ولی.... از شاخه جداش می کنی...!! انتظار داری نترسم.....وقتی میگی عاشقمی............................؟؟؟؟؟ ؟