گنجشکی به خدا گفت : لانه ی کوچکی داشتم ، آرامگاه خسته گی هام ، سرپناه بی کسی هام ، طوفان تو آن را از من گرفت! کجای دنیای تو را گرفته بود؟ خداوند گفت: ماری در راه لانه ات بود، تو خواب بودی، باد را گفتم لانه ات را واژگون کند . آنگاه تو از کمین مار پرگشودی ! ! ! چه بلاها از تو به واسته ی محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام گلم
پست شما رو تو دلنوشته خوندم عزیزم
کجا کجاست که میخوای کمک کنی دلبندم
اگه منظورت موسسه خیریه هست که تو صفحه اول باشگاه مهندسی به راحتی در دسترس هست.
اگه جای خاصی مد نظرت هست بگو تا برات توضیح بدم.
ممنون که با اولین فعالیتهاتون تو باشگاه به موسسه ما قدم گذاشتین و با پستهاتون از ما حمایت میکنین.