FriendlyGhost
پسندها
318

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • بابا دوباره خوندم همش تمجید بود توش.. چیزی نگفتم که!!
    دی-ییسن بیراز دا بیله یین یسلی-ییم؟
    ای فریندلیه بد
    سلام عزیزم
    خوبی؟؟
    ببخشین دوست جونم
    تند تند میام ازاین به بعد
    خب... نمنه دی-ییم..
    بیراز کله شق سن آما چوخ یوخ.. حرف حق دن دیفاع ائلیسن آما الکی ندیدم ناراحت بشی..
    حتی این صبر و حوصله ای که داری برام مشخص تره که زیاده... به نطرم هر عقیده ای رو هم راحت قبول میکنی..
    آللاه سیزین دا قالانلاریزی حیفظ ائله سین به حق پاشتن ال عبا
    سیلام!
    مرسی از درخواست دوستی..!
    شما لطف داری...!:gol:
    من با مامان ارتباط دارم بیشتر تا بابام ها .. ولی هرکدومشون هم اگه نباشن .خونه برام سوته و کوره.. همین که بدونم اونیکی طرف نشستن برام کلی سکون قلبه.. میفهمم چی میگی...
    زیادم البته لوست نکردن .. چوخ محکم و قوی بیر قیزا اوخشوسان آخی...
    من آخیردان ایکیمجیام
    یانی آلتیمجی اوشاغام من
    منیدا ماماجانیم چوخ ایستر چوخ بیلهمه محبت ادلر لر اعتیمادلاری دا چوخدو..
    ها دئدا پس
    مامان ایندی اوخورکی::.
    سون بئشی-ییم ائویم ائشی-ییم..
    گوزومون نورو باشیمین تاجی گوولووم گوولدانیم
    آللاه ساخلاسین سنی...
    آی دوغوشدان من بیر سوز دی-ییم..
    هردن من چوخ قودوخ اولورام .. آما سن باغیشلادا اوز بویوهلوغویان.. به قول اوزون اوغلانیخ دا نجور اولسا
    آللاه قارداشی-یین سیزه چوخ گورمه سین.. سننن بویوک دو؟
    منیم ایکی قارداشیم وار آخی
    یوخ من آغلاماخ بیلمم.. آما اوزومو بیر اولوم حالینا ساللام کی آغلاماخ دان پیس تر اولور..
    یوخ من دست بزن یوخوم دو
    آد قویما منه ها!!!
    برادر جرات نداره پس؟ رو این جمله ات یه بار هم فکر کن تا ببینی که نظرت باز عوض میشه یا نه...
    آخی بوجور گورسه درلر؟
    سن حیسسی-یین بوجور گورسه دیسن؟
    یاخجی بس. اورگیم یئرینه گلدی.. دئدیم داداشین بیردست کتک ووروپ بیله ین ن ن ن ن
    ه؟ نمنه اولدو یئنه داریخما سنی باسدی کی... نمنه اولوپدو
    آمان بو قیزلارین حساس اورگینن ها...
    باغیشلا سونی دوزدو
    بیلمه دیم نییه قاریشدیردیم...
    خب دیگه روشها داشت لو میرفت اینا چشمای تیزتری دارند... کمک آوردم آره هر چی داشتم الان رو کردم..
    این رو لرد برام فرستاده بود خوشم اومد.. منم نمیتونم ببینم.. ولی فکر کنم بچه ها کمتر بترسن از پروفایلم
    تا حالا من میشستم مگه خودت میشستی دیگه.. بئچارا سارا حتما اونون بوینونا آتیرمیشسان ها...!!
    یارام دریندی ممبصر یارام دریندی...
    فاتح کیساپارماک بیر یئرده میگه که..: بیرگون آنلارسین هایال کورمایی.. سئومیی اومود ائتمیی
    اوزامان بیر چیچک بویویر کندیلی-یین-نن /ازخودت درونت وجودت/
    منی سئودی-یینی اوگون آنلارسین
    قاب یو-ووسان هن؟
    سلام شوخی کردم... دئدیم حتما ائودا بویون محدودیتین واردی اونا گوره... داریخدیم بیراز
    تهییج به چه کارایی میکنی آدم رو.. میگن اگه دنبال یه سوزن تو یه بالش میگردی اول بالش رو پیدا کن.. من اصلا با یه قالب ساحعمللی که کار نمیکنم..
    چشم اونم چشم چن روزه البته نمیدونم چه دردی دارم که نمیتونم
    چگونه خانواده خود را خوشبخت كنيم؟؟؟ ( حتما بخونید 100% )
    بابا من شعرام رو همون لحظه میسرایم و جایی هم ثبت نمیکنم...
    مرسی ازینکه حوصله کردی شعر رو تو صفحم گذاشتی..
    بابت آخرین خط هم ممنون کلی قارپوز زیر بغل شدم..
    یاخچی به سلامت.. اتفاق بدی که نیفتاد؟
    خواب ترسناک چرا حالا.. باشه شبت خوش پر از حوریهای آرامش بخش که نتونی خواب ترسناک ببینی..
    شمارا به خیر و مارا به سلامت.. تو عمرم جز یه شعر که میگه "مورز به موی سپیدم گمان به عمر دراز** جوان ز حادثه ای پیر میشود گاهی
    " نتونستم چیزی رو حفظ کنم..
    شب خوش خانم فریندلی...
    قیزا بو ن سوزدو؟ بنویس خیلی هم خوب میشه راست میگی..
    بنویس
    من نوشتم البته از یه وبلاگ تو هم بنویس.. قبلا ها یه نازلی ای بود که میومد و مینوشت نیست الان...اوجور
    برو ببین طبعین یاتیر بو سبک یا یوخ
    اوزوم بیلمیرم آما برات الان پیدا میکنم.. ترجمه هم میخواد یا فقط شعر بزارم؟
    ندی اورگین داغیلیپدی ائله بر ها.؟.. گورمویووم بو حالی-یین.. نمنه اولوپ.. چوخ نیسگیللی اولوپسان
    کلا امروز یه جورایی 30 خرداد بود دیگه
    با این فرق که الان تظاهرات هامون با فاصله ست و اونموقع پشت هم بود!
    ولی میخواستن بترسونن
    با موتوراشون راه افتادن تو خیابونا اخرسر و من تو چمران دیدمشون که خروجی نیایش رو رفتن،
    داداشم هم تو حسن آباد دیده بودشون
    کلا فقط میخواستن بترسونن بعد از زدن و بردن و ...
    فیلم گرفتن و گوشی دیدن و وسایل رو گشتن و ...
    :دی!!! اینایی که فرستادم کپی پیست بود! (واسه امی فرستاده بودم، تقریبا همون پستیه که توی یکی از این تاپیک ها زده بودم:دی!)

    اینکه میگم چیزی ندیدم،
    در جواب آمی و اون تیکه ای بود که گفتی چرا اینجوری میزدن
    کتک زدن ندیدم، ولی تا دلت بخواد نیرو دیدم
    خداییش انگار اینا تو این 3 ماه تولید مثل کردن
    بسیج دانش اموزی و ... همه رو خوشحال خوشحال اورده بودن
    یعنی من از طالقانی تا کریم خان و از اونور هم تا نزدیک های دانشگاه همینجوری سپاهی و ... نیرو می دیدم
    خیلی زیاد بودن، خیلییییی!!!
    واسه دانشگاه هم زیاد اومده بودن؛ با وجود اینکه اکثریت بچه هامون رو به بالا رفته بودن، اما واسه همین بخشی هم که مونده بودن و شعار میدادن صدتا یگاه ویژه اورده بودن
    امروز فقط و فقط روز ترسوندشون بود
    ما رو گشتن، اس ام اس های یکی از دوستام رو خوندن، دم دانشگاه و بیرون و ... همینجوری فیلم می گرفتن، کلی آدم رو بردن(که من شرط می بندم تو همین هفته آزادشون کنن)، و ...
    فقط و فقط واسه ترسوندن
    ولی خداییش قشنگترین صحنه های زندگیم رو امروز تجربه کردم
    اول که تو دانشگاه دم در قدس بودیم، یهو یکی از این لباس شخصی ها اومد ازمون فیلم بگیره، من سرمو گرفتم بالا!! همه ریخته بودن پایین، بعد امیدم به این بغلیم بود که اونم مثل خودم شجاع(!!!!) بود!! بعد یکی از بچه ها اومد دستم رو گرفت برد اونور، گفت این بغلیت پلیس امنیت بود!!
    فکر کنم اونم این روحیه ی من رو دیده بود جلو دوربین ، فکر کرده بود از خودشونم
    وای! دومیش، تو طالقانی بودیم، یه سری از این بسیجی های مدرسه ای جلومون داشتن می رفتن، 2 تا مهتابی ورداشتن از رو زمین
    یهو یکیشون پاااااغ! کوبید تو سرش داد زد "بچه ها بریم!!"

    من هنوز هم دارم می خندم به اون صحنه
    اما خبر دارم
    یکی از بچه هامون رو هم تو کریم خان گرفتن
    گاز فلفل زدن تو چشمش و بردنش
    :d من میشه گفت تقریبا هیچی ندیدم:دی!!!!!!
    هربار دیر رسیدم، اول که رسیدم دانشگاه، بخش اصلی بچه ها حرکت کرده بودن و گاردی ها رو زده بودن کنار و رفته بودن بالا، به طرف کریم خان، کلی اونجا ازم فیلم برداری شد و ...
    امروز باتوم نخوردم، اما تا دلت بخواد عقده های گاردی ها روم خالی شد، زرت و زرت بهم فحش میدادن
    من 10 که رسیدم دانشگاه یه گروه از بچه ها رفته بودن و یه گروه مونده بودن، من با چندتا دیگه از بچه ها رفتیم طرف کریم خان، وقتی رسیدیم تقریبا داغون بود
    واقعا من تو عمرم این همه بسیجی و لباس شخصی و سپاهی و ... ندیده بودم، واقعا مسخره بود،
    واسه ترسوندن هم کیفامون گشتن و ...
    بعد کلی راه پیمایی(پیاده روی 3 نفره!) برگشتیم طرف دانشگاه
    اونجا اون قسمتی از بچه ها که مونده بودن همچنان داشتن شعار میدادن، به اونا ملحق شدیم جلو در 50 تومنی و در صحنه بودیم!
    آی بیللیرم دقیقا نه دییسن..
    واقعا منزجر کننده است.. در صدر دوروها جهانم فرندلی.. هیچ ملتی تو دنیا به این پراکندگی و اختلاف سلیقه ای وجود نداره.. میدونی خودشون مارو اینجوری در تفرقه نگه داشتند.. دقییقا میفهمم جران چجوریه.. آللاه کمکیمز اولسون بو ایکی اوزلو آداملارنان..
    منتظر خبرتم ها.. من برم بمیرم.. دعا کن امروزت مفید بوده.. من اولورم بو نهلیستی مفرطا انتزاعی وواپسگرایانه وچندش آور وضعیتدن که منی بیر دولاشقان کیمین بورویپ
    بای
    سلام دلاور!!
    خوشالم که زنده برگشتی..؟
    داشتم تو فیلما دنبال تو میگشتم که باشی یا نباشی...
    ملت اومده بودند واقعا؟
    بیتاب و جون به کف و مخصوصا رفیق چشم بلبلی من فرزان رو دیدی اونجا؟
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا