اي دريغا همه مزرعه دل ها را ، علف هرزه كين پوشانده است
و كسي فكر نكرد كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
و همه مردم شهربانگ برداشته اند؛ كه چرا سيمان نيست
و كسي فكر نكرد، كه چرا ايمان نيست...
کم پیدایین.. الانم که با این اوضاع..
دوباره برادرا بی حوصله و عصبانی میشن و ما تنها..
چه کنیم..
زندگی همینه دیگه..
یه روز خوبه یه روز بد..
چیزی که مهمه خوده آدمه که سعی کن با تمام اینها درست زندگی کنه..
ای بابا سید...
خجالتم ندین..
ما کوچیک شماییم..
جدی گفتما.. من اصلا" میونه ای با ظرف شستن ندارم.. اما اگه شما مارو ببری رو چشمم همه ظرفای بخش اطلاعات و می شوریم