baroonearamesh
پسندها
3,290

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره



  • سلام گل قشنگم....تو خودت گلي عزيزدلم...فداي تو دختر نازومهربون [IMG]
    تلالو بودنت ، زیستنم را به هیجان میکشد
    و تبسم نگاهت گره گشای همه ی
    عقده های کور شده ی من است!
    بی نیاز خدای من به راستی که
    خدایی تنها تو را سزاست...


    خوب یادم هست از بهشت که آمدم

    تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم ...

    اما زمین تیره بود و سخت !

    دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش

    و من هر روز ذره ذره سخت تر شدم ...

    من سنگ شدم !

    دیگر نور از من نمی گذرد ...

    حالا تنها یادگاری ام از بهشت، اشک است ...

    نمی بارم چون می ترسم بعد از آن، سنگ ریزه ببارم !!!
    أأأأأأأأأأ، آره، يادته؟ اي داد بي داد! چه روزايي بود ها! اي بابا، چه زودي گذشت، پير شديم رفت. هر شب يكي دو تا كفتر چاهي پودر مي كرديم، حالش رو مي برديم.
    سلام،
    راستياتش، دارم سعي مي كنم بشينم درس بخونم مثل بچه آدمي زاد تا معدل فوقم مثل ليسانس تو ذوق زن نباشه، براي همين كمتر ميام باشگاه، وقتي هم ميام،‌ميام كه جواب يكي دو نفر رو بدم و برم. خيلي نيستم. حالا از اينها بگذريم، شما چطوري؟ شما كه دست به دعات خوبه، يه دعايي براي من بكن.


    آرامشی ست

    در قطره قطره ی بارانت

    خدا

    که هیچ جا پیدا نمی شود ...!
    به روي چشمم..الان منم ميام زير كرسي..اتفاقا ميچسبه چون هوا هم سرد شده..:دي
    نقش ارتش جمهوری اسلامی ایران در شکست راهبرد نظامی عراق
    تا چشم کار می کند دیوار است و دیوار ....
    و جیره بندی آفتاب است ....
    و قحطی فرصت است ...
    و ..............................
    .
    .
    و دلتنگی است .....
    راستی لینکی تو امضام هست
    ممنون میشم ببینیش
    درخواست از ....


    برای نزدیک شدن به تو به کلمه ها احتیاجی ندارم و منت جاده ها را نمی کشم... می دانم اگر دستهایم خالی از دانه های اشک و تسبیح هم باشد به حرف هایم گوش می دهی و مرا از نیایش محروم نمی کنی ...
    آنقدر ابرها را می شمارم تا به مرزهای مقدس گریه برسم ...
    آنقدر تو را صدا می کنم تا دروازه های ملکوت به رویم باز شوند ...
    بی تو قدم زدن در زیر باران زیبا نیست ...
    بی تو آسمان را باید مچاله کرد و دور انداخت !
    بی تو قطار ها در شب گم می شوند و به ایستگاه صبح نمی رسند ...
    .
    .
    .
    بی تو هیچ کسی عاشق نمی شود ...!
    خدایا....
    فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه ......
    از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راههه .......
    قربون تو دخمل شیرین برم...هی ...بذار کارام تموم بشـــــــه..چقدر گپ بزنیم با هم
    عسل بانو چطوری؟شرمنده این روزا نمیام..خیلی کار سرم ریخته...انقدره دلم برات تنگ شده که نگو..انشالا چهارشنبه هفته ی دیگه سرم خلوت میشه..دعام کن عسل
    آدم اینجا تنهاست ....
    و در این تنهایی سایه نارونی تا ابدیت جاری است ....


    خستگی هایم را با خدا قسمت کرده ام ...

    خدا قبول کرده است، سهم بزرگتری از خستگی هایم را برای خودش بردارد !

    چون من کوچکترم،کمترش برای من باشد !

    درد هایم هم همینطور ...

    به خدا گفتم که من کوچکم و ضعیف

    و خواستم درد ها و خستگی هایم را، همه اش را بدهم برای خدا باشد !

    خدا قبول نکرد ...

    گفت آدم زنده ی بی درد وجود ندارد !

    اگر بخواهی،

    درد ها و همه ی خستگی هایت را،با زندگی ات ازت می گیرم !

    همه را با هم ...

    من قبول نکردم ...

    سهمی از درد ها و سهمی ازخستگی هایم و همه ی زندگی ام را نگه داشتم ...

    .

    .

    .
    نفس می کشم و خدا هم هست ...!
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا