طعمش تلخ بود. تلخياش را دوست نداشتيم...نميدانستيم كه دواست. دواي تلخترين دردها...نميدانستيم معجون است! معجونِ انسان شدن...گمش كرديم. شيطان از دستمان دزديد! بيطاقت شديم و ناآرام. دهانمان بوي شكايت گرفت و گلايه...
و تازه فهميديم نام آن اكسير مقدس، نام آنچه از دستش داديم، «صبر» بود...
ديگر عزم آهني و طاقت فولادي نداريم، ديگر پاي ماندن و شانه سنگي نداريم. انگار ما را از شيشه و مه ساختهاند. براي شكستنمان توفان لازم نيست. ما با هر نسيمي هزار تكه ميشويم. ترك ميخوريم. ميافتيم، ميشكنيم، ميريزيم و شيطان همين را ميخواست!
خدايا، ما را ببخش، اين تعريف انسان نيست. ما ديگر ايوب نيستيم...
از اينجا تا تو هزار راه فاصله است. ما اما چقدر بيحوصلهايم. ما پيش از آنكه راه بيفتيم، خستهايم. از ناهموار ميترسيم، از پست و بلند ميهراسيم، از هر چه ناموافق ميگريزيم...
شانههايمان درد ميكند، اندوههاي كوچكمان را نميتوانيم بر دوش كشيم،ما زير هر غصهاي آوار ميشويم، توي سينه ما جا براي هيچ غمي نيست...
یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
کودک اشک من شود خاکنشین ز ناز تو
خاکنشین چرا کنی کودک نازدیده را؟
چهره به زر کشیدهام، بهر تو زر خریدهام
خواجه! به هیچکس مده بندهی زر خریده را
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟
گر دو جهان هوس بود، بیتو چه دسترس بود؟
باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم
ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
خیز، بهار خونجگر! جانب بوستان گذر
تا ز هزار بشنوی قصهی ناشنیده را
گاه همچون صبح خندانم نمیدانم کی ام---گاه همچون ابر گریانم نمیدانم کی ام
گاه همچون قطره هستم محو دریای وجود---گاه چون دریای عمانم نمیدانم کی ام
گاه خاک تیره ام در زیر پای این و آن----گاه چون خورشید رخشانم نمیدانم کی ام
گاه در عرشم گهی فرشم نمدانم چرا----گاه جسم محض و گه جانم نمیدانم کی ام
گاه از شادی غمینم گاه از غم شادمان----من به کار خویش حیرانم نمیدانم کی ام
گاه در بند قیودم گاه در بزم شهود---گه گدایم گاه سلطانم نمیدانم کی ام
گاه فرعونم به نیل و گاه موسی ام به تور---گاه کافز گه مسلمانم نمیدانم کی ام
چند میپرسی ز کاشانی کجایی کیستی-----من که محو روی جانانم نمیدانم کی ام
این عکس در یک بیابان موقع غروب آفتاب گرفته شده درست از بالای سر شتر ها انچه به رنگ سیاه میبینید در واقع سایه شتر است .شتر های واقعی به صورت خطوط کمی سفید رنگ در تصویر مشاهده میشوند این عکس جایزه بهترین عکاسی از طبیعت را گرفته است .حالا یک بار دیگر با دقت نگاه کنید.
منبع :سایت جوونی
اگر شخصی باعث رنجش شما می شود، به این دلیل است که خود در اعماق وجود خود رنج می کشد و رنج او لبریز می شود. بنابراین او مستحق مجازات نیست، بلکه نیازمند کمک است. این همان پیام او برای شماست.
تیک نات هان
من هر روز از سه جهت در خود می نگرم:
اول آنکه در رفتار با دیگران از حکم وجدان سر نمی تابم؟
دوم آنکه آیا با دوستان از راه صدق و صفا بیرون نمی روم؟
سوم آنکه در هدایت دیگران آیا خود بخلاف آنچه تعلیم می دهم عمل نمی کنم؟
کنفوسیوس