م
پسندها
1,100

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • نه!
    چیزی نمینویسم....ولی یه زمانی خاطرات مینوشتم......تو یه بازه ای هم خیلی علاقمند به ترجمه بودم!
    راستی عکس قناریه رو حتما بذار! :)
    سلام ملی ... عمویی انقدر سرش شلوغه که نگو ... معتاد نشیا ... عمویی دغ میکنه
    من اينجا جاي سس هزار جزيره رو بازي ميكنم... غذاي اصلي نيستم..فقط:cry: ...
    راست ميگي من شرمندم كه ناراحتت ميكنم..لينا..منظور خاصي ندارم..ادبيات نوشتاري من خيلي افسار گسيخته شده و هد لحظه ممكنه كسي رو مورد اصابت قرار بده..
    ميدوني؟ تو ميتوني!
    دارم وانفساي خودم رو تو اين هزيل زندگي ميشمارم..
    حوشي بيوفا؟
    سلام از هيچي بهترم
    سلام عمویی، چقدر عکسهای خوشگل برا عمو آورده بودی، دستت درد نکنه
    سلام ملینا جونم
    ممنون عزیز ببخشید دیر شد باشگاه نبودم
    خوبی؟؟؟؟
    نماز روزه هات قبول
    التماس دعا
    یه روز ظهر بود؛
    همسایمون که گوشی تلفن ثابتشون خراب شده بود اومد درمونو زد گفت شما که 2تا گوشی داری یکیشو بده من شب بهتون برمیگردونم_باهاشون نسبتا راحت بودیم.
    شب شد!
    داشتم کتاب ادبیات 2 دبیرستان رو در حالیکه انتهای سالن نشسته بودم میخوندم!
    "صدای زنگ در"...................."خانوم اگر ممکنه در رو باز کن"....................."من دستم بنده هادی...خودت پاشو !"
    (احسان هم که داره درسشو میخونه و پرنده هم داشت مثه همیشه تو تشتک نوشابه، نوشابه میخورد که....)
    بابام بلند شد و پاش رفت رووش!!! :-(((((
    ولی چون پرنده جیغ زد سریع پاشو ورداشت....اما خب......پرنده از ناحیه پا و درون آسیب همیشگی دیدو بعد از چند ثانیه......واقعا تمیز و بدون کثیفی مرد.
    تا چند هفته همه بچه های مدرسه دیدن چطور داغون بودم!
    هنوزم گاهی بعضیاشونو که میبینم به حال اون روزام اشاره میکنن...البته منظوری ندارن...ولی خب بالاخره جزئی از خاطراتمونه.


    پنجره را بازکن!
    چشمانت را به آغوش آبی آسمان بسپار وقطره قطره باران را تنفس کن
    بوی خاک خیس و نمناک...
    ببین!
    صدای پای باران که می آید رودخانه بی قرار ترمی شود وموج هایش درهیاهوی قطرات می شکند!
    ببین!
    قطرات باران سرزده پشت شیشه بخارگرفته ی اتاقت جاخوش می کنند
    وبا کنجکاوی به خلوت تو سرک می کشند
    پنجره را باز کن...
    وبه قطرات نرم باران فرصت بده تا طراوتشان را با کلبه ی خاک گرفته ی ذهنت شریک شوند
    تنهايی ات را فراموش کن وهمگام با قطرات باران نرم نرمک پایین بیا
    بیا وهمراه او به صورت لطیف غنچه ها بوسه بزن وگل هاراازخواب بیدار کن ...
    نترس!
    بگذار پرنده ی خیالت زیر باران کمی خیس شود
    بگذار زیرباران پرواز کردن را بیاموزد!
    آن وقت است که می توانی کمی آنطرف ترازخورشید را ببینی
    روی خانه ی نرم ابر ها پاورچین پاورچین راه بروی وسکوت تلخ ستاره رابشکنی
    باور کن...
    اگرپنجره راباز کنی
    رنگین کمان دور از دسترس نخواهدبود...!
    ماه رمضان شد می و میخانه بر افتاد
    عیش و طرب و باده به وقت سحر افتاد
    افطار به می کردم برم پیر خرابات
    گفتم که تورا روزه به برگ و ثمر افتاد

    سلام آجی...آره مالی نافی اصفونما؟ دوس میداری اصفانی؟ کلا پستامو با لهجه می نویسم...[IMG]
    چاکریم...عمدی عکسی آواتارمو این گذاشتم...حالا دلیلشو فهمیدی..ای وای لو رفتم[IMG][IMG] راستی تنکس فور مرغ و چوریو هاپو[IMG]
    چرا هستم ولي ...عرف جامعه سايت خيلي كثيفه
    از خون سگ هم كثيف تر..
    برو عزيز جون بروواسه افطاري باميه بخور
    نامحرمي ابجي//سعي كن تكيه بدي به ديوار.. تا مستحكم بموني
    سلام ملینا جون , از لطفت ممنون. سر سفره ی افطار منو از دعای خیرت بی نصیب نذاری
    سلام آجی ملینا:w01: خبی آجی؟...شوما لطف داری...قابل نداره...تقدیم کو-نم؟:w46:
    من محبت رو از بچه اي ياد گرفتم كه جاي خورشي تو نقاشيش عكس يه يخچال رو كشيد تا باباي كارگرش ..زير افتاب تشنه نشه

    معذرت كه دير به دير مينويسم..چيزم الان
    بامزه ان نه!!؟
    تو بيشتر از تايپيكا تو صفحه ها ميگردي..اينم يه جورشه..شايدم كار درست رو تو ميكني.

    [IMG]
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا