بالاخره یاد وخاطره و تجربه های من واسه تو سودمند بود....
حتما تو راه مشهد زمستون بوده که رفتی تو خوابش... میدونی که چی میگم

....
پس حسابی ترشی جا افتاد تو این مسافرت....! حالا بالا که نمیخوابیدی که یه وقت بیوفتی بقیه رو بکشی!
اون پسرا رو من فرستادم...
تو از کوپیه بیرون نرفتی آرامش؟؟؟؟ آدم دروغ گو.... من میدونم دیگه تو اولین آهنگو که شنیدی در رو نمه نمه وا کردی شروع کردی به دید زدن و پا دادن... من میشناسمت دیگه ... خودم بزرگت کردم... الان همشون خر شدن که تو میخوای باهاشون ازدواج کنی...!
از عربا چه خبر؟ چنتا پیشنهاد داشتی؟