Erfan_K
پسندها
1,814

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • آره آفرین بچه ها باید زودی بخوابن...شبت خوش باشه
    از دست تو..
    کی من به تو شمشیر پلو دادم؟
    اونا خنجر بود، شمشیر که جانمی شه تو بشقاب.. اونم گوشت شکاری بود.. صبح از تو جنگل یه گراز گرفته بودم:biggrin:
    خجالت بکش عرفانووباز من بهت رو دادم پررو شدی؟تو کی این روت نصف میشه؟هان؟
    بی تربیت داشتم میجوابیدم..طولانی بود..ایشششش چقدر هم نازنازیه این
    سلام مین جان گو..:biggrin:
    امپراطور کیک می خواد چی کار؟
    شما خوردی کیک و دوست داشتی؟
    با دونه های کامله قهوه و شکلات و نسکافه و فل فل درست کرده بودم.. با کمی دانه بلوط و وانیلو شیرو پسته و بادوم و فندق و گردو و ... بقیش یادم نیست..:lol:
    الان حالتون خوبه؟
    سلام عرفان..خوبی تو؟عرفان چشمت روز بد نبینه!!!کلی خندیدم!!ما کلی خوشحال بودیم کوپه گرفتیم اونم توی واگن خواهران!!بعدش رفتیم دیدیم از ایناست که توی یه واگن یه عالمه صندلیه!!حالا چهارتاش رو گذاشته بودن روبروی هم میگفتن کوپه!!شونصدنفر هم آقا توی اون کوپه بود!!!آخه چقدر دروغ؟!؟ولی من از لج تو از 8 صبح تا 8 شب یه کله خوابیدم..البته نه یه بار برای صبحونه و یه بار هم برای نماز ناهار پا شدم ولی بقیه رو مثل چی خوابیدم..هی میگفتم از لج عرفان قربتا الی الله!!!مامانم میگفت چرا انقدر میخوابی؟!؟پا شو دیگه..میگفتم نه صبر کن..بزار کمرم درد گرفته این وری خوابیدم بزار یه خرده اونوری بخوابم خلاصه آخرش باد کرده بودم انقدر خوابیده بودم..تازه شبش هم خونه خاله م کلی خوابیدم صبح به زور پا شدم!!
    ولی برگشتنی کوپه بودیم بعد پسرا بیرون از این آهنگ ها گذاشته بودن اومده بودن توی راهرو یاد تو افتادم اصلا از کوپه بیرون نرفتم!! [IMG]
    خوب ببخشيد.زمان دوستي ايشون با شما بيشتر از من بود.براي همين گفتم.
    آقا عرفان اون سوء تفاهم برطرف شد يا نه؟
    من اصلا دوست ندارم ميونه ي دو تا دوست قديمي رو به هم بزنم.
    از دست نوشته های یک پیرمرد هشتاد و پنج ساله در استانه مرگ
    اگر وقت دوباره ای برای زندگی کردن داشتم , انگاه می کوشیدم اشتباهات بیشتری مرتکب شوم , دلم می خواست ان زمان
    مثل حالا , انقدر بی عیب و کامل نباشم
    در حقیقت خیلی از مسائل در زندگی ام بود که نباید انها را زیاد جدی می گرفتم .
    بیشتر سفر میکردم , از کوه های بیشتری بالا می رفتم
    با مشکلات واقعی روبرو می شدم و مشکلات خیالی را از خود دور می کردم.
    من از ادم هایی بودم که هرگز بدون کیسه اب گرم و مسواک وبارانی سفر نمی کردم , اگر دوباره مجال زندگی به من داده
    میشد سبک تر سفر میکردم
    صبح های بهاری زودتر بیدار می شدم و با پاهای برهنه در ساحل قدم میزدم
    بیشتر غروب خورشید را تماشا میکردم
    ای کاش قادر بودم تا یک بار دیگر زندگی کنم
    آمد ماه صیام سنجق سلطان رسید/
    دست بدار از طعام مائده جان رسید/
    جان ز قطعیت برفت دست طبیعت ببست/
    قلب ذلالت شکست لشکر ایمان رسید

    فقط حیدر امیر الموئمنین است

    کاش در این رمضان لایق دیدار شوم
    سحری بانظر لطف تو بیدار شوم

    کاش منت به گذاری به سرم مهدی جان
    تاکه هم سفره ی تو موقع افطار شوم

    اللهم عجل لولیک الفرج
    اللهم رزقنی زیارت المهدی روحی فداک فی هذه الرمضان

    التماس دعا
    salam jojo joon
    bale motavajeh shodam
    mikham hala sar be sare in mr mohamadreza bezaram
    hihihi
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا