کالیگولا
پسندها
3,162

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • کامران جون مارو فراموش کردی ؟

    سلام پسر
    خوبی ؟
    مپرسيد اي سبكباران،مپرسيد
    كه اين ديوانه از خود بدر كيست؟
    چه گويم؟از كه گويم با كه گويم؟
    كه اين ديوانه را از خود خبر نيست.
    به آن لب تشنه مي مانم كه-كه ناگاه-
    به دريايي درافتد بي كرانه،
    لبي،از قطره ابي تر نكرده،
    خورد از موج وحشي تازيانه!
    سلام کامراني...
    کامران کلي تاپيک زدم، با کلي مطلب... نمي دونم از کجا شروع کنم و جمع و جورشون کنم...
    هنگام که گريه‌ مي‌دهد ساز
    اين دود سرشت ابر بر پشت...
    هنگام که نيل چشم دريا
    از خشم به روي مي‌زند مشت...

    زان دير سفر که رفت از من
    غمزه‌زن و عشوه ساز داده
    دارم به بهانه‌هاي مأنوس
    تصويري از او ببر گشاده.

    ليکن چه گريستن، چه طوفان؟
    خاموش شبي است. هر چه تنهاست.
    مردي در راه مي‌زند ني
    و آواش فسرده بر مي‌آيد.
    تنهاي دگر منم که چشمم
    طوفان سرشک مي‌گشايد.

    هنگام که گريه مي‌دهد ساز
    اين دود سرشت ابر بر پشت.
    هنگام که نيل چشم دريا
    از خشم به روي مي‌زند مشت.
    (تا به حال سعي کرده‌ام اشک‌هام پنهوني باشه برادر!... گريه‌ي مرد ديدن نداره! آره، دل ابري و چشم باروني برادر!)
    مرا صدا کن!
    اي از عاشقانه‌ترين سرزمين‌ها
    ببين چه‌گونه بي‌تابم
    در تنگناي تنهايي!
    مرا ببر به سرزمين آن سوي آفتاب
    ديگر سيرم از شهوت زندگي
    از لهيب آرزوي آوازها
    بر داغ لبانم
    مرا ببر به بيکران طفوليت
    و جدا کن از اضطرابِ
    مجهول وهم سايه‌ها
    در دلبستگي ابرها نبشان!...
    اين‌جا همه بيگانه‌اند...
    زندگي در آغوش بي‌مهري‌ها
    در خفقان است
    مرا عبور ده از هراس تاريک دهليزها
    و ببر به سرزمين دشت‌هاي تنفس
    آنجايي که نفس در آينه‌ها گيراست
    اين‌جا زمين در بوي غربت مي‌شکافد
    و جنگل در داغي درختان و
    شرجي شب‌ها تهي است
    اين‌جا سبد‌هاي عشق خالي است
    اين‌جا سبدهاي عشق خالي است...
    (اشک)
    خشک آمد کشتگاه من
    در کنار کشت همسايه.
    گرچه مي‌گويند: "مي‌گريند روي ساحل نزديک
    سوگواران در ميان سوگواران."
    قاصد روزان ابري، داروگ! کي‌ مي‌رسد باران؟؟

    "سلام کامران مهربان!"
    تنهاتر از يك برگ
    با بار شادي هاي مهجورم
    در آب هاي سبز تابستان
    آرام مي رانم
    تا سرزمين مرگ
    تا ساحل غم هاي پاييزي
    در سايه اي خودم را رها كردم
    در سايه بي اعتبار عشق
    در سايه فرار خوشبختي
    در سايه ناپايداري ها.....
    دست از طلب ندارم تا كام من برآيد/يا تن رسد بجانان يا جان ز تن برآيد
    بگشاي تبتم را بعد از وفات و بنگر/كز آتش درونم دود از كفن برآيد....
    کامران جان!‌ شايد تا دو هفته به صورت محدود به باشگاه سر بزنم... جاي خاصي نرفته‌ام... فقط براي حضور در باشگاه با محدوديت مواجه‌ام...
    چهارشنبه هم در نمايشگاه کتاب علوم انساني از طرف اداره‌امون مامور به خدمتيم... مراقب خودت باش...
    سلام کامراني... اميدوارم موفق باشي... نشريه هم خب يه بخشش رو به نوحه اختصاص بده(خنده)
    من ديگه بايد بريم خونه الان اداره‌ام... هواي کافه و تالار رو داشته باش کامران...
    فعلا!
    چرا كه نه هرچيزي امكان پذير ميشه ... در صورتي كه خودت بخواي ...من هميشه آرزوي خوندن داشتم اما جرات نداشتم ... كارم رو با همين سايت شروع كردم... اگه تو يكساله داري گيتار كارميكني ... من كه فكر كنم يه ماه و اندي باشه كه كارم رو شروع كردم... البته هميشه روش فكر ميكردم و توي خونه زمزمه ميكردم اما فكر نميكردم واسه كسي شنيدن صداي من حتي اهميت داشته باشه... اما با تشويقهاي بچه ها ... به زودي ميخوام برم كلاس ... هم آواز و هم تار... پس خواستن توانستن هست... مطمئنم كه ميام كنسرتت... فقط يه جا و بليط برام رزرو داشته باش.. اسمم هم يادت نره گلم..

    مامان گلاب ( سايه شما )
    دشمنت شرمنده عزيزجان... همينه لطف كردي راهنماييم كردي ممنونم ... مرسي اميدارم يه روز خودت يه آهنگ ساز معروف بشي و من بيام كنسرتت.. تشويقت كنم...
    كامران جان عالي بود عزيز... دست هنرمندت درد نكنه... راستي كامران اگه من يه شعري رو بخونم شما ميتونيد روش آهنگ بسازيد... يا ؟
    ببخشيد من زود خودموني ميشم ماااااا... شرمنده...اگه امكانش هست فقط راهنماييم كنيد هم خوبه. مرسي گلم.
    کماکان سلام علیک...کماکان خوبیم...تو کماکان خوبی؟
    چرا اتفاقا یه چکش دمه دستمه..بذار بیارمش[IMG]....اهان اینجاست...[IMG]..درس بخون:biggrin:
    مشروط چرا بشی پسر خوب...نمره 20 رو برای تو استادا از قبل گذاشتن کنار[IMG]
    لوک خوش شانس؟...بعد تو الان به من میگی؟...
    خودت شاد و خندون نشستی دیدی[IMG]حالا داری به من میگی....خیلی بدی...
    من میخوام:cry:
    یکی طلبت:razz:
    وای بازم شکلات...ابنبات..اخجون..فکر دندونای مارم بکن..:cry:
    شاد باشی:gol:
    بازم دهنمو اب انداختی:cry:
    سلام دوست عزیز
    منظور من همون آهنگایی هست که متنشون رو میزارید. اگه لطف کنید بالا یا پایین هر متن یه لینک ناقابل بزارید که من هم لذت گوش دادن آن رو ببرم خیلی ممنونت میشم.
    موفق و پیروز باشی
    یا حق
    سلام عزیز
    ممنونم شما خوبی؟
    خواهش میکنم.همین که اجازه دارم سر بزنم هم باعث افتخاره:gol::gol::gol::redface:
    ممنون از توجهت:gol:
    _روز يا شب؟
    _نه،اي دوست،غروبي ابديست
    با عبور دو كبوتر در باد
    چون دو تابوت سپيد
    و صداهايي از دور،از آن دشت غريب،
    بي ثبات و سرگردان،همچون حركت باد
    _سخني بايد گفت
    سخني بايد گفت
    دل من مي خواهد با ظلمت جفت شود
    سخني بايد گفت...
    واااااااااااااااااااااااااااااااااااااای:redface:
    کامران سلام :gol:
    چیکار کردی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1
    مرسی..یه عالمه ممنون..... [IMG]
    چقدر رنگارنگن....تو عمرم اینهمه ابنبات یه جا ندیده بودم[IMG]
    حالا کدومشو بخورم؟؟؟:w19::w20:
    کامران خدا بگم چیکارت نکنه...من جدی دلم ابنبات خواست....:w05:
    کامران من ابنبات واقعی میخواممممممممممممممممممممممم:crying:
    :gol::gol::gol:
    :w12::w12:
    مثل يك بوسهء گرم،
    مثل يك غنچهء سرخ،
    مثل يك پرچم خونين ظفر،
    دل افراخته‌ام را به تو مي‌بخشم،
    - ناظم حكمت!
    و نه تنها دل من،
    همه جا خانهء تست:
    دل هر كودك و زن،
    دل هر مرد،
    دل هركه شناخت
    بشري نغمهء اميد تو را،
    كه در آن هر شب و روز
    زندگي رنگ دگر، طرح دگر مي‌گيرد.

    زندگي، زندگي
    اما، نه بدينگونه كه هست
    نه بدينگونه تباه
    نه بدينگونه پليد
    نه بدينگونه كه اكنون به ديار من و تست،
    به دياري كه فرو مي‌شكنند
    شبچراغي چو تو گيتي افروز.
    وز سپهر وطنش مي‌رانند
    اختري چون تو، پيام آور روز.
    ليك، - ناظم حكمت!
    آفتابي چون تو
    به كجا خواهد رفت
    كه نباشد وطنش؟
    و تو مي‌داني، - ناظم حكمت!
    روي كاغذ زكسي
    وطنش را نتوانند گرفت.
    آري، اي حكمت: خورشيد بزرگ!
    شرق تا غرب، ستايشگر تست.
    وزكران تا به كران، گوش جهان
    پردهء نغمهء جانپرور تست.
    جغدها
    در شب تب زدهء ميهن ما،
    مي‌فشانند به خاك
    هركجا هست چراغي تابان.
    و گل غنچهء باغ ما را
    به ستم مي‌ريزند
    زير پاي خوكان.
    و به كام خفاش
    پرده مي‌آويزند
    پيش هر اختر پاك
    كه به جان مي‌سوزد،
    وين شبستان فروريخته مي‌افروزد.

    ليك جانداروي شيرين اميد
    همچو خون خورشيد
    مي‌تپد در رگ ما.
    و گل گمشده سر مي‌كشد از خاك شكيب.
    غنچه مي‌آرد بي رنگ فريب.
    و به ما مي‌دهد اين غنچه نويد
    از گل آبي صبح
    خفته در بستر خون خورشيد.
    نغمهء خويش رها كن، - حكمت!
    تا فروپيچد در گوش جهان
    و سرود خود را
    چو گل خندهء خورشيد، بپاش
    از كران تا به كران!
    جغدها، خفاشان
    مي‌هراسند زگلبانگ اميد
    مي‌هراسند زپيغام سحر...

    بسرائيم و بخوانيم، - رفيق!
    نغمهء خون شفق
    نغمهء خندهء صبح.
    پردهء نغمهء ماست
    گوش فرداي بزرگ.
    و نوا بخش سرود دل ماست
    لب آيندهء پاك...


    سلام کامی چطوری پسر این شعر رو ه.سایه در حال ناظم حکمت شاعر ترک نوشته بود تا حدودی هم توصیف گر تو بود واسه همین واست نوشتم .امیدوارم که خوشت اومده باشه .رو در بایستی نکن اگه بد بود بگو بده.
    خوبه... مي‌توني از اصطلاحات: مصاديق توسعه فرهنگي و علمي کشور هم استفاده کني...
    در ضمن اون شروع نشريه رو خيلي خوب اومدي... اصلا در صحبت‌هات بلندپروازانه برخورد نکن که جلوت جبهه بگيرن... اما به جاي دو برگه... از "پيش‌شماره" استفاده کن... بگو با چند پيش شماره کم حجم(تعداد صفحات رو ذکر نکن فعلا) شروع مي‌کنيم تا پا بگيره و اعضاي ثابت و فعال شناخته بشن...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا