یادداشت کن !

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
اگر بخوام تو زندگيم یه نصیحت به کسی بکنم میگم
از راه نرفته نترس
هیچ وقت از دوباره شروع کردن نترس
شاید داستان جدیدت رو بیشتر دوست داشته باشی ✨
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
‏با مترو رفت و امد کردن کسر شان نیست
گوشی مدل بالا نداشتن کسر شان نیست
لباس مرتب اما گرون قیمت نپوشیدن کسر شان نیست
بی‌فرهنگ بودن ادماست کسر شانه
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
می‌روم، قدم‌هایم آرام است
جای ِ پاهایم می‌ماند
لیوانم را اینجا می‌گذارم
خالی از آب است
لبانم از تشنگی خشکیده‌اند
فصلی سخت در انتظار است، فصل ِ تنهایی
می‌روم، آرام می‌روم، می‌روم
لیوانم را بردار، برایت آب خواهم ریخت
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو باشگاه کسی ماشالا میشنوه که وزنه سنگین تر میزنه نه صحیح تر
تو اجتماع کسی مورد احترام که پول بیشتر در میاره نه حلال تر
تو محافل کسی مورد توجهه که مدارک بالاتر داره نه سواد بیشتر
تو ادارات کسی ترفیع میگیره که پاچه خوارتره نه متخصص تر
پس نه به تعریف این جماعت دل ببند
نه از تحقیرشان برنج

اینجا همه معادلات معکوسه...
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دقیقه های عمرت رو صرف آدم های خوب کن
نه آدم هایی که به هر بهانه ای دنبال رفتن هستن و تو برای نگه داشتنشون کنار خودت باید همش بجنگی ..!
همیشه جنگیدن خوب نیست
!!
 

شاعر سایت

کاربر بیش فعال
قیصر: احترامت واجبه خان دایی اما حرف از مردونگی نزن که هیچ خوشم نمی آد … کی واسه من قد یه نخود مردونگی رو کرد تا من واسش یه خروار رو کنم؟ … این دنیا همیشه واسه من کلک بوده و نامردی … به هرکی گفتم نوکرتم خنجر کوبید تو این جیگرم … دیدم فرمون که می تونست یه محلی رو جابجا کنه … وقتی ضجرش می دادن می رفت عرق می خورد و عربده می کشید دیوارا تکون می خوردن و هرچی نامرده عینهو موش تو سوراخ راه آبها قایم می شدن، چی شد؟ …. رفت زیارت و گذاشت کنار … مثل یه مرد شروع کرد کاسبی کردن و پول حلال خوردن … اما مگه گذاشتن … این نظام روزگاره … یعنی این روزگاره خان دایی … نزنی، می زننت … حالا داش فرمون کجاست ؟ … اون فاطی که تو این دنیا آزارش به یه مورچه هم نرسیده بود کجاست؟ … همه دل خوشی اش تو این دنیا ما بودیم و همه سرگرمی اش اون رادیو .. الهی نور به قبرشون بباره … چقدر شبای ماه رمضون من و داش فرمون راه می افتادیم و می رفتیم، هر چی اون کاسبی کرده بود برای فقیر فقرا، سحری می خرید و پول افطاریشونو می داد … حالا چی شد؟ … سه تا بی معرفت … سه تا از خدا بی خبر، مفت مفت اونا فرستادند زیر خاک …من این کار و می کنم … منم می فرستمشون زیر خاک … تازه این اولیش بود … تو نمره … رو پاهام افتاده بود … نمی دونی چه التماسی می کرد، ننه … چشاش داشت از کاسه در می اومد خان دایی … می فهمی … چشاش داشت از کاسه در می اومد … اونارم وادار به التماس می کنم … حساب یکی یکی شونو می رسم … بدتون نیاد .. شما دیگه برا خودتون عمرتونو کردید … منم دو تا گیر کوچیک دارم … یکی اینکه به این ننه مشهدی قول دارم ببرمش مشهد زیارت … یکیم یه جوری مهرم و از دل اعظم بیارم بیرون .. فقط همین و همین … خیال می کنی چی می شه خان دایی … کسی از مردن ما ناراحت می شه؟ … نه ننه … سه دفعه که آفتاب بیفته سر اون دیوار و سه دفعه که اذون مغرب و بگن همه یادشون می ره که ما چی بودیم و واسه چی مردیم … همینطور که ما یادمون رفته … دیگه تو این دوره زمونه کسی حوصله داستان گوش کردنو نداره...
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
باید قوی بود
واسه خودت
واسه اطرافیانت
واسه خانوادت
واسه اونایی که دوسشون داری
واسه لحظه هایی که جنگیدی
واسه آرزوهایی که بهشون امید داری
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
به نظرم قشنگترین شکلی که میشه
به کسی دوست داشتنمون رو
نشون بدیم اینه که
بهش ثابت کنیم، اون آدم کافیه.
برای خوشحالی
برای عشق
برای آرامش
برای تکیه کردن
برای پا به پای هم تلاش کردن
برای همه‌ی اینا کافیه.
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
اگر به من بگویند زیباترین واژه ای که تاکنون یاد گرفتی چیست؟! می‌گویم «پذیرش»

پذیرش یعنی،
پذیرفتن اینکه من کامل نیستم!
پذیرفتن آدم ها با تمام نواقصشان!
پذیرفتن شرایط با تمام سختی هایش!
پذیرفتن اینکه انتظار از دیگران نداشتن!
پذیرفتن اینکه گاهی من هم اشتباه میکنم!
پذیرفتن اینکه خودم مسئول زندگیم هستم!
پذیرفتن اینکه مشکلات هست و باید به مسیر ادامه داد!

داشتن پذیرش در زندگی یعنی پایان دادن به تمام دعواها و اختلاف‌ها..
 

Persia1

مدیر تالار زبان انگلیسی
مدیر تالار
مشکل نوشته‌هایی که تمام نمی‌شوند

گهگاهی، احساس نوشتن زیر پوستمان شروع به قلقلک می‌کند و دوست داریم، حتی اگر شده چند خط هم بنویسیم. این نوشتن روزها و روزها ادامه پیدا می‌کند، در حالی که فکر می‌کنیم هیچ وقت تمام نمی‌شود! چرا تمام نمی‌شود؟
نوشتن از روی احساس، باعث ایجاد این مشکل می‌شود. یعنی وقتی از یک مسئله روانی در رنج هستیم و به جای تمرکز روی آن، سعی می کنیم با نوشتن خودمان را خالی کنیم، این پروسه به ظاهر بی‌پایان شروع می‌شود.
وقتی که از لحاظ روانی روی یک موضوع تسلط نداریم، نوشتن سوار می‌شود و تا زمانی که روانمان قدرت نگیرد، نوشتنش نیز تمام نمی‌شود!
 

آیدا..

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوستی که توی جمع هایی که پشتت حرف می‌زنن حضور پیدا می‌کنه و بعدش میاد اون حرفارو برای خودت تعریف می‌کنه، دشمنه. دوست واقعی تو کسیه که بقیه جرئت نکنن جلوش حتی اسمتو بیارن. کسیه پشت سرت و جلوی روت حتی از خودت بهتر ازت دفاع می‌کنه.
-دیاکو.
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
هروقت حس کردی حالت میزون نیست
خودت ب دادش برس؛ یه چایی خودت رو مهمون کن، به خودت حرفای قشنگ بزن.
حواست باشه این وسط مسطا یه دل هست که تو صاحبشی، نذار فکرکنه فراموشش کردی
بخند، خنده هات قشنگن
لذت ببر از زندگی...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
*M.A* یادداشت های شبانه ادبیات 260
floe گریه کن ای دل.......... ادبیات 427
nadernorozi نگاه کن ادبیات 217

Similar threads

بالا