نگم خفه میشم شرمنده...
من دیشب از دلتنگیت واست گریه کردم....نت نبود بیام عکسات نگاه کنم...
هیچی ازت نداشتم جز یه عکس از یه پیامت "اگه منو نخواستی گفتی برم من چیکار کنم..#برو ولی منم با خودت ببر....کجا؟...#توبغلت...."
هزار با خودنمش...
نمیدونم بخدا چم بود که....
انگار زبونم لال حداشده بودیم.همچین هق هق میکردم....درد کوفتی ام بی اعصابم کرده بود...
1.2ساعت خوابیدم تا الان که ظهره....یه لحظه خوابت دیدم...بیدار شدم داشتم میخندیدم انقددددددر حس خوبی بود....با هیچی عوض نمیکنم اون حس و اون خواب
تا 4که داداشم اومد رفتم پیشش نازم کرد اروم شدم...عین یه مسکن

دیوونه میگه تو شوهر من از مریود شدن تو دیگه وحشت ندارم

...
فقط واس بابام اینجور دلتنگ میشم....
دیشب واس تو شدم....