wwwparvane
پسندها
2,537

ارسال های پروفایل آخرین فعالیت ارسال ها درباره

  • گاهی وقتها نوشتن برایت سخت ترین کار دنیا می شود
    با اینکه هنوزحرفهای زیادی برای نگفتن! داری
    انگشتانت را یارای نوشتن نیست
    تنها کاری که از دستت بر می آید سکوت است
    و باز هم ناگفته هایت را سکوت می کنی
    می خواهی سکوتت را فریاد بزنی
    اما صدای سکوتت انقدر بلند هست که نیازی به فریاد نمی بینی
    ...
    لحظاتی در زندگی هست که باید برخیزی
    نگاهی به پشت سرت بندازی و چشمهایت را ببندی
    برخیزی و آغاز کنی زندگی را...
    باید متولد شوی...
    لحظاتی در زندگی هست که باید چشمهایت را ببندی
    بر چیزهایی که نگریستنش روز تولدت را به تاخیر می اندازد
    باید عادتهایی را در وجودت به فراموشی بسپاری
    باید، بایدهایی را و نبایدهایی را جایگزین کنی
    خلق هایی را و خلق هایی را در وجودت حذف کنی
    باید بمیری
    قبل از آن که بمیری...
    با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم

    در به‌در کوچه‌ی تنهایی‌ام

    ای دو سه تا کوچه زما دورتر

    نغمه‌ی تو از همه پرشورتر

    کاش که این فاصله را کم کنی

    محنت این قافله را کم کنی

    کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی

    مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی

    هر که به دیدار تو نائل شود

    یک‌شبه حلّال مسائل شود

    دوش مرا حال خوشی دست داد

    سینه‌ی ما را عطشی دست داد

    نام تو بردم، لبم آتش گرفت

    شعله به دامان سیاوش گرفت

    نام تو آرامه‌ی جان من است

    نامه‌ی تو خطّ امان من است

    ای نگهت خواستگه آفتاب

    بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب

    پرده برانداز ز چشم ترم

    تا بتوانم به رخت بنگرم

    ای نفست یار و مددکار ما

    کی و کجا وعده‌ی دیدار ما…

    دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

    به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

    به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم

    تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم

    کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا

    به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

    روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی

    روا مباد که ارباب جز تو بگزینم

    چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم

    ز لطف روی تو دست از ترنج نشناسیم
    اگه می بینی می ترســــم...
    اگه چیزی نمی پرســـــم...
    اگه بیهوده پوسیـــــدم...
    من از ترس تو ترسیــــــدم...
    ازین لب بستــــگی ها و ...
    ازین دلخستـــــگی ها و ...
    توی ظـُـــهر یه تابستــــون...
    ازین یــَــخ بستـــــگی ها و ...
    ازین تسلیـــــم اجبــــاری
    به این تقویم اجــــباری...
    تموم عمر رو بخشیـــــدم...
    من از تــَــرس تو ترسیـــــــدم...
    چه حرفایی توو دلهـــامون...سوالا که نپرسیدیم...
    همیشه از نگاه هم...من و تو هردو ترسیدیم....
    بیا تکیـــه گاهـــم شـــو...
    از آغــــاز همیـــن قصــه!
    آخــه چشـــم و چـــراغ من؛
    چرا می ترســــی هم غصــــه؟!؟
    اگــــر هر قطـــره ی بارون،
    واســـه دریـــا یه دنیـــا نیــــس؛
    تو کــه باشـــی منم هستــــم..!
    دیگه این قطـــــره تنهـــــا نیســـت.!؟
    توو این جشـــن بارونــــــی..
    تو دریـــایی نمی دونی
    یه عمری تو گوشت خونـــــدن..؛
    "نمی ذاریـــم،نمی تـــونی.."
    چه حـرفایی توو دلهـــامون...سوالا که نپرســــیدیم...
    دوباره از نگـــاه هم...من و تو هر دو ترسیدیــم...
    واییییییییییییی عزززززززززیزم کلی خجالت زده شدم بابت این همه لطف
    سلام گلم
    تشکررررررررررررررر
    :| گل؟؟؟؟ بدجنس:d

    مرسی عزیزم خیلی بامزه بودن از چایی هو ممنون چسبییییییییید:d
    سرم دردمیکندبرای دردسروتومیدانی آنقدردوستت دارم که حتی اگرسرم به سنگ هم بخوردیاسنگ به سرم!!ازاین دوستت دارم دست برنخواهم داشت.
    خدایم رادوست دارم وباوفاترازاوسراغ ندارم.شایدبه سم همین وفاداریست که دوستانم رابه اومیسپارم
    مرسیییییییی. راستی خوشحالم ادبیات خوندید. همیشه داشتن یه دوست ادبیاتی خیلی حس خوبی داشته برای من
    میدونم به روح اعتقاد نداری.......میدونم به عمه اعتقاد نداری...... هان؟


    ولی تو ....................



    چررررررررررررااااااا ؟؟؟ ببین چه سوپ هییی واست فرستادم . . گفتی سوپ اینم سوپ
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
  • بارگذاری...
بالا