بازوانت را به مستی حلقه کن بر گردنم
تا بلرزد زیر بازوهای سیمینت تنم
چهره زیبای خود را از رخ من وا مگیر
جز به آغوش چمن یا دامن من جا نگیر
عزیزززززززززززززززززززززززم
عزیزززززززززززززززززززززم
راز عشق خویش را اهسته خان در گوش مممممنننن
جستجو کن عشق را در گرمی آغوش من
در گرمی آغوش من
من تو را تا بیکران ها
من تو را تا کهکشانها
از زمین تا آسمانها دوست دارم میپرستم
من تو را همچون اهورا
من تو را همچون مسیحا
همچو عطر پاک گلها دوست دارم میپرستم
من تو را با هستی خود با وجودم
عاشقم با خون خود با تارو پودم
من تورا با نغمه های انتظارم
عاشقم با این نگاه بی قرارم
من تو را بالحظه های انتظارم
عاشقم با این نگاه بی قرارم
من تو را همچون پرستو
یاسمن ها نسترن ها
من تو را با آنچه هستی دوووووووووووووست دارم میپرستم

13 مرداد 93